2777
2789
عنوان

بچها👈🏻👉🏻

| مشاهده متن کامل بحث + 124 بازدید | 27 پست
فقط رو به جلو نگاه کن اصلا برنگرد پشت سرو نبین گذشته رو بپات وصل کنی خیلی سنگینه نمیتونی باهاش روبه ...

اینکه یه نفر گند بزنه و یا اینکه یه نفر ترکت کنه خیلی آسون تر از اینه که آدم با دستای خودش یه رابطه رو تموم کنه و بعد بفهمه چه غلطی کرده و هیچ راه برگشتی نیس ... من حدودنده سال پیش همچین کاری کردم و به معنای واقعی بزرگترین اشتباهم بود و خودمو نبخشیدم

چیزی که فراوان است اینجا تنهاییِ بی دریغِ من است....

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

اصلن عجله نکن. من ۳۲ سالمه. و توی سن تو احساساتم غالب بود به منطقم. میگذره اینام

احساس تنهایی داره دیوونم میکنه اکثرا یکیو دارن ک واقعا دوسشون داشته باشه

ولی من همش تنها بودم تو زندگیم

این ادمم پارتنرم نبود 

و کلا با یکی رفتم تو رابطه پارسال ک دوماه حرف زدیم و اینا لانگ بود حضوری ندیدمش مناسب من نبود اصلا

خیلی برام عجیبه چرا یکی منو نمیخواد مثل بقیه دخترا

هرگز آ‌دمای زندگی فراموش نمیشن. فقط میرن یه گوشه و خاک میخورن و یهوو با یه اتفاق مث آهنگ یا هرچی می ...

دقیقا یه دفعه به خودت میای میبینی رفتی تو عمق خیال کسی که فکرشم نمیکنی یه دفعه میبینی داری کارایی رو میکنی که اون دوست داشته یه دفعه میبینی وقتی لباس عروس تنته با خودت میگی اگه اون الان جای مرد کنارم بود اولین هات رو کنار یکی دیگه میگزرونی ولی چشمات رو که میبندی پشت پلکاته و هر چیز جدیدی که کنار مرد دیگه ای تجربه میکنی میگی اگه اون بود و پر میشی از حسرت و اما و اگر و ای کاش و…

فقط 24 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

اینکه یه نفر گند بزنه و یا اینکه یه نفر ترکت کنه خیلی آسون تر از اینه که آدم با دستای خودش یه رابطه ...

گذشته رو نمیشه تغییرداد  بهش فکرکنی بخاطریه اشتباه ( که شایدم ازنظرخودت اشتباه بوده و ازنظر روزگار و سرنوشت بهترین کاربوده) هرروز خودتومجازات کنی فقط بخودت آسیب میزنی فایده ای نداره 


یعنی ارزش اون آدم از کل زندگی توبیشتره که فداش کنی؟ 

تو ارزشمندترین چیزِ زندگی خودتی 

فرصت ها بازم برات پیش بیاد  

توحال زندگی کن و برای آینده تلاش کن


قلبم درد گرفت..

واقعا میگم تلخ ترینش اینکه ادامه داره ما باید امید داشته باشه دردش یه روزی تموم میشه ولی اینکه میدونی ته نداره دردناک تره و بقیه هم خیلی بی رحمانه میگن محکومی به تظاهر ،تظاهر به اینکه فراموش کردی تظاهر به سردی نه اینکه آدم سردی باشی بلکه اونی که باید کنارت نیست تظاهر به شادی تظاهر به زندگی تظاهر به اینکه وقتی یه دفعه میری تو فکر به اون فکر نمیکنی وقتی آهنگ های عاشقانه رو گوش میدی اولین نفری که مجسم میکنی اون نیست به اینکه وقتی کنار همسرت میبینیش باید نرمال باشی انگار یه آدم مثل بقیه اس نه کسی که هوس آغوشش داره دیوانت میکنه …..

فقط 24 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به او سلام نکردم، نه از بی‌مهری، که از دانستن. دانستن اینکه بعضی پیوندها، حتی اگر با لبخند آغاز شوند، پایانی جز درد ندارند. و ای کاش هیچ وقت نمی‌دانستم که تو آغاز دردی و آغاز پایان تمام من؛ پایان آرزوهای هزار رنگ دخترانه‌ام، پایان تمام زنانگی‌های رخنه کرده در وجودم. و من می‌دانستم که با آغاز تو، پایان خود را آغاز می‌کنم. و من رهایی از بند آغوشت را برگزیدم، که باز هم پایانی جز به آغوش کشیدن خاکستر آرزوهایم نداشت. و امروز در امتداد درد رها کردنت، به خود می‌پیچم. و این کم‌ترین بهایی است که تلاقی نگاه‌هایمان بهم داشت. و من ناگزیرم که بپذیرم، تو برای من در عظمت یک رویا باقی خواهی ماند. این درد آمیخته به عشق و حسرت، آخرین مرثیه‌ای بود که تو برای من باقی گذاشتی. و ما از آغاز وارثان درد بودیم و سال‌هاست که محکومیم به تحمل... تو زیباترین حزن من بودی. عزیزترین زخمم بودی.و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام. یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید. تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم. در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.و بزرگ‌ترین آموخته‌ام در این مبارزه نابرابر این بود که غم، بهایی است که برای عشق می‌پردازیم. و دردناک‌ترین قسمت آن این بود که هیچ وقت ندانستی دلم با ماندن بود؛ راه، اما راهِ رفتن... و تو نمیدانی چه رنجی‌ست، کشاندنِ تنِ خسته‌ای که خواهانِ ماندن بود.   7/7/1404   هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیماین بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند : زنده بودن…برای هر کسی یک اسم در زندگی‌اش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز