پسر رو واسه مدرسه از خواب بیدار کردم،
شروع کرد به اشک ریختن،
مامان تو رو خدا! فقط همین امروز! التماست میکنم! هر چی پول دارم بهت میدم (رشوه😄)، فقط امروز رو نَرَم!
(میخواست بیشتر بخوابه)
منم لقمه شکلاتی و شیرش رو گذاشتم کنارش،
لباسامو برداشتم،
گفتم، میدونم عزیزم برات سخته، من لباسامو میپوشم تو حال (پذیرایی) منتظرتم...
با "اشک ریختن"صبونه شو خورد، دست شویی رفت، لباس پوشید...
ولی همین که اومدم از خونه بیرون،
درباره شیر خوردن بچه گربه ها شروع کرد به حرف زدن و کلا قضیه ختم به خیر شد...
تجربه: اگه همون اول با اشکاش وا می دادم، قطعا این طوری ختم به خیر نمیشد...