منم فقط با چندتا از فامیلای خودم رفتیم چیدیم بعد خواهر شوهرم حرف و حدیثا رو شروع کرد که کارتون خیلی زشت بوده باید مارو صدا میزدین ما میشستیم یه گوشه اونا در میاوردن میچیدن الان که این کارو نکردن یه دسته و گل و یه تیکه لباس ببرن برا مامان و .... از این چرت و پرتا که تا چندروز عصابم خورد بود.
شب عروسی دیگه گذاشتیم همه بیان بالا مثل مگس هی اینور اونور میرفتن از تین اناق به اون اتاق.
تازه دو روز بعدش همه چیو جمع کردم گذاشتم تو کابینت که دم دست نباشه بعد که از مشهد اومدیم اومدن دیدنی خواهر شوهرم گفت وا چرا انقد زود جمعشون کردی ما اونشب نتونستیم قشنگ ببینیم میذاشتی مهمونا میومدن بعد جمع میکردی.
منم گفتم فیلمش هست خواستین با دقت ببینین بگین تا بفرستم🙄