حرف من راجب ازدواجه من ۱۸ سالمه قبلا با یه آقایی تو رابطه بودم که خیلی دوسم داشت
گذشت ما به دلایلی با هم بهم زدیم و من با یه اقایی وارد رابطه شدم به مدت سه ماه
خیلی من و تحقیر میکرد به همه توهین میکرد و ادم زندگی من نبود
من با ایشون بهم زدم و همون شب خیلی نفر اول زندگیم بهم اصرار کرد که دوست دارم و زندگیم و به پات میریزم
از طرفی خانوادم خیلی قبولش دارند خیلی زیاد
چون خیلی احترام خانوادم رو داره و توجه به من میکنه
خلاصه من قبول کردم ولی من همش گریه میکنم از طرفی نمیخوام از دستش بدم از طرفی به نفر قبلی فکر میکنم
چیکار کنم؟
همش دارم گریه وگرنه اون ادم برا زندگی با من مناسب نبود کسی که احترام نمیزاره توهین میکنه و..
مامانم میگه تو قبول کن همین نفر اولیو بلاخره با کار هاش عاشقش میشی
خودمم همین نظرمه
زن داییم هم همین حرفو میزنه
اون پسری ک توهین میکنه خیلی خوشگله خیلی ولی چ فایده
اون یکی هم خیلی معمولیه ولی جونش رو میده برام
من دارم با اون معمولیه حرف میزنم واقعا دنیاش رو به پام میریزه با بابام هم حرف زده
چیکار کنم؟🫠