شوهرم یک دروغ بهم گفته که دلیلش از روی ترس هست و اینکه من ناراحت نشم امااااا یک بار دیگه این کار رو کرده و من بهش تذکر رو داده بودم که حتی بدترین موضوع بود بهم بگو ولی دروغ نگو
دروغشم اینه که رفته تهران ، برای کارای دکتر و آزمایش رفته بود
این قضیه طول کشیده من برادرم شهر دیگه بیمار هست و من باید اونجا برم اما به دلایلی که باید یکی خونه باشه دست و پامو بسته نبودن شوهرم
بهش گفتم چرا تموم نمیشی گفت بابت آندوسکوپی و..بستری شدم و تا پس فردا هم باید باشم
من مطمین بودم داره چرت میگه
به جاریم که رشت هست پیام دادم حال و احوال کردم و یه دستی زدم گفتم محمد اونجاست جواب نمیده گفت آره باغ رفتن با داداشش( چون رابطه زیاد نداریم فکر نکرده من به اون پیام بدم)
خب ایشون برای اینکه بره رشت هم بمونه به من دروغ گفته و فکر کرده من ناراحت میشم
اگر تو شرایط عادی بود ناراحت نمیشدم اما تو شرایطی دیروز رفته اونجا که همون دیروز صبح زود اطلاع دادم برادرم بستری هست و باید برم دیدنش کی میای؟ بهم همچین دروغی سرهم کرده
الان من باهاش چیکار کنم؟ حدودا یک سال هست که من هیچ تنشی ندارم باهاش چون سعی کردم از تنش فاصله بگیرم و منطقی برم جلو و همه جوره هم احترامش رو نگه داشتم
اما اینکه منو نادیده گرفته رفته تفریح در حالی که من نگران برادرم هستم آیا درسته؟
من چه رفتاری بکنم که منجر نشه به بی احترامی در عین حال تنبیه بشه و خجالت بکشه
سردرگم هستم نمیخوام رفتاری کنم که وقیح بشه