قضیش تو تاپیک قبلیم هست
تو خونه انباریمونو من رفتم تمیز کنم دیدم یه گربه از پنجره رفت بیرون
منم پنجره رو بستم دیگه نیاد
تو اون خونه وسایل مهم هست وگرنه میذاشتم بمونه
خلاصه این گربه دو شب میشه پشت پنجره و پشت در خونه هی چنگ میندازه و هی ناله های عجیب غریبی میکنه تو تاپیک قبلیمم گفته بودم😭 من شک کردم گفتم بذار ببینم شاید بچش اونجا باشه رفتم همه جارو گشتم هیچی نبود هیچ صدایی هم نمیومد
مامانم گفت ولش کن اون عادت کرده میخواد بره اونجا خودش از سرش میوفته
من چند بار براش غذا گذاشتم آب گذاشتم هیچیییی ازشون نخورد تعجب کردم
گربه بیچاره اهلی هم نبود تا منو میدید فرار میکرد
در حالی که این بیچاره همش پشت در بود چنگ مینداخت و میوه میو های غمگینی از خودش در میآورد😭😭 خدایا منو ببخش
سحر مامانم پاشد که نماز بخونه بره وضوبگیره دیده گربه در پذیرایی مون هی به دستو پاش میپیچه
مامانم از حیوونا خوشش نمیاد زیاد
اول گربه رو دور کرده از خودش بعد دیده بازم داره ناله میکنه شک کرده رفته در انباریو باز کرده
دیده دو تا بچه گربه کوچولوووو شیرخواره دم در آروم میو میو میکنن😭 مامانم میگفتم انقد کوچولوووو بودن که نمیتونستن راه برن درست خدایاا انقدر خوشکل بودن که مامانمم دلش براشون رفته 😭 تا درو باز کرده مامانشون اومده به سرعت هردوتارو به دندون گرفته و فرار کرده
دو شب گرسنه بودن طفلیااااا خدایا منو بکش😭😭😭😭
من همون دو شب خواب خونه و گربه میدیدم همش برای مامانم تعریف میکردم میگفت چیزی نیست از بس بهش فکر کردی میاد تو خوابت
همش شک میکردم نکنه بچه هاش اونجان میرفتم میگشتم هیچییی نبود چرا
وای از امروز صداش قطع شد فک کنم کلا از این محلمون فرار کرد بیچاره