یکم زیاده لطفا بخونید من یه دختر بشدت احساساتی و مهربون بودم دلم واسه سگ تو کوچمونم میسوخت بشدتتت دلسوز بودم به همه کمک میکردم ولی بخاطر این یک رنگی و دلسوزی و مهربون بودنم بدترین ضربه های عمرمو خوردم بهم خیانت شد به بدترین شکل ممکن از طرف نامزد از طرف فامیل از طرف صمیمی ترین دوستم و...
یعنی طوری که لحظه ای که من واسه اونا دل میسوزوندم اونا داشتن واسه خراب کردن من نقشه میکشیدن!!! پسرعمم بچس میومد خونمون خوابید چندباری شبا پادرد میگرفت خداشاهده نردیک به دوساعت پاهاشو ماساژ میدادم ولی میدیدم ک همین بچه هم میرفت پشت سرم مسخرم میکرد میگفت فلانیو گول زدم اوسکله منم اوسکلش کردم پامو ماساژ داد بچه ۷ ساله😐😑یا ت جمعمیبینم همه بچه ها گوشی دارن بازی میکنن یکی نداره من گوشیمو بهش میدادم اما الان واقعا دلم سنگ شده یه بچه هم بیاد نزدیکم شیطونی کنه بشدت دعواش میکنم و💩بهش اصلا دلم واسه هیچکس دیگنمیسوزه به همه جدیدا ببخشید ولی میرینم الان یکم احساس عذاب وجدان دارم چون همین پسر عمم ت جمع امشب خیلی اذیت کرد همه رو مثلا جلو شوهر عمه دیگم کوبید ت باسنم😐منم خیلی دعواش کردم یا هی گازم میگرفت اب دهنشو میریخت روم سرسفره غذا ریخت روم رو خواهرم اب ریخت خواهرمم دیگ از دستش شاکی بود یکی خوابوند توصورتش واسه همین ناراحتم چون میتونستم جلوشو بگیرم کنزنه ولی نگرفتم بیخیال نگاشون کردم🤦♀️