خونواده شوهرم خیلی پرجمعیتن از 5غروب مهمونای شوهرم اومدن عیدی منم با روی باز از همشون پذیرایی کردم اما چون روز اول کاری شوهرم بود و خسته بود و از طرفی من خاهرمو شام دعوت کردم امشب خونم چون مسافره اخر شب دیدم ناراحته
گفتم چرا ناراحتی قیافش یجوری شد و گفت خسته شدم انقد کار کردم گفتم خب مهمون داری باید خسته بشی دیگه گفتم منم خسته شدم اما زشته جلو مهمون چرا قیافتو اینطوری کردی