هست مادربزرگ مادرم از این خانمهای اشراف زاده بوده و وسواسی اونموقع زمان خودش حمام که تو خونه ها نبود شبها حمام رو قرق میکرده با ندیمه اش میرفته تعریف میکرده ندیمه اش یه صداهایی میومده از همه جا بزن برقص سرش رو که میشسته مادربزرگ مامانم میخواسته تاس رو پر کنه از حوض پرشده میدادن دستش میگفتن زهرا جون خیلی زن باخدا وخوبی بوده و خیر
هربچه ای بدنیا میاورده میمردن فقط مادربزرگم براش مونده بوده