بگید چیکار کنم

سلام من یک دختر 13 ساله هستم و میخوام راجب خانوادم صحبت کنم خب من خیلی بچه بودم نزدیک 5 6 سال از اونجا مامان و بابام دعوا میکردن و ظروف میشکوندن این دعواها تا 11 سالگیم ادامه داشت و من یک ابجی بزرگتر دارم اون همیشه موقعه دعواها میرفت توی اتاق و من میرفتم بینشون که جداشون کنم و حداقل نزنن همو بکشن خلاصه  11 سالگیم مامان و بابام دیگه رفتن جدا زندگی کنن و ما با مامان مون زندگی میکنیم بابام هم سمت راست بدنش لمسه یعنی فلج ولی میتونه راه بره و اینا اون رفت جدا زندگی کرد ماهم جدا حالا بابام رفت دعواها تموم شد تا یک مدت و بعد مامانم و ابجیم همش دارن دعوا میکنن و ابجیم 15 سالشه و سر چیزای الکی ما نمیتونیم بریم پیش بابام چون هیچکاری نمیتونه برای ما بکنه و ابجیم بد دهنه و همش سر این چیزا دعوا میکنن و بعضی وقتا مثل امروز گیسو گیس کشی امروز نزدیک بود مامانم واقعا بکشه ابجیمو خلاصه و همیشه هم قربانی منم من اون کسیم که همیشه باید بره جدا کنه و همیشه هم ضربه های روحی و روانی رو من میخورم  و نمیتونم برم پیش بابام هم زندگی کنم دلیلش هم گفتم  و اینجا هم همش با روح و روانم داره بازی میشه بنظرتون چیکار کنم؟ با مامانم هم حرف میزنم میگم خب چیکار کنم؟ ستایش (ابجیم) همش داره اذیتم میکنه (و اینو راست میگه) ابجیم هم نمیتونه بره پیش بابام چون روی مخ اونم راه میره