2777
2789

بابای من و عمو هام از پدربزرگم مراقبت میکنن و همشون یه زمانی باید پیشش باشن

حالا یه مدته یکی از عموهام پاشده رفته کربلا موکب زده ، اون یکی عموم رفته باغ جواب نمیده ، یه عمومم سرکاره

همه کارا افتاده گردن بابام

پرخاشگر تر شده ، دیروز سر خواهرم اول داد میزنه به حجابش گیر میده

بعدم به مامانم میگه بهم قیافه میگیری

باز من دلم سوخت گفتم بابا بریم یه بستنی بخوریم

چشماش قرمز شده بود از خستگی

قرار بود امروز صب بریم دانشگاه من بعد ۲۵ سال تونسته بودم اسممو عوض کنم مدارکمو عوض کنم با اسم جدید خورده شه

خیلی ذوقشو داشتم، سال ها خودم نبودم

صبح همون تایمی که دانشگاه برق داشت بابام پاشد رفت

جدا از همه چی ، اصلا خودم کارمو میکردم

وقتی اومد گفتم بابا چرا نمیان چرا اینجور میکنن اگه تو نمیگی خودم بگم

شروع کرد مگه به تو ربطی داره

خدا شاهده آروم میخواستم به عمم توضیح بدم اینو

اومد گوشیمو گرفت پرت کرد

منو زد 

گفت تو نمیفهمی نفهمی 

همه اخلاقتو میدونن

اینجا عصبی شدم گفتم میرم نشونشون بدم دستم رو چیکار کردی زخم شده

خواهرم که همیشه پشتش بودم

خدا شاهده تهران جنگ بود نگرانش بودم تا برسه

گفت داره مظلوم نمایی میکنه

نبهمی نمیدونی کی چیکار کنی

اونم منو زد

خدا شاهده خواستم قرص بندارم مامانم نذاشت

همه تنم درد میکنه از این بی رحمی

خانوادتو میبینی؟ لحطه حساس و مهم به درد نمیخورن بدون تعارف پس به جای خودکشی که ناقصت میکنه و محتاج به همینا  به فکر خوب درس خوندن و خوب مهارت یاد گرفتن باش 

کاش میشد از مردگان پرسید : آیا بالاخره رنج پایان یافت؟ 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز