2777
2789
عنوان

دوران نامزدی و رابطه از پشت

| مشاهده متن کامل بحث + 1440 بازدید | 58 پست
بعد از ۱۲ بار تازه بهم زدی؟همون موقع که مطرح کرد باید یه کشیده میخوابوندی تو گوشش و از زندگیت پرتش م ...

اجبار بود واقعن 😐تازه اگر خودمم میخاستم زورم نمیومد به اجبار بود و این بیشتر اذیتم میکرد 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نامزد بودم و ما تو محله کوچیک هستیم برا آبروم

بهتر بود تو نامزدی رابطه برقرار نکنی اونم اصن نامزدی برا شناخته نه برای این داستانا همون بار اول دیدی اصرار واس این موضوع داره باید خدافظی میکردی 

اجبار بود واقعن 😐تازه اگر خودمم میخاستم زورم نمیومد به اجبار بود و این بیشتر اذیتم میکرد

خب همون اول که این درخواست وقیحانه رو داشت به خانوادت میگفتی

مگه شهر هرته آخه

مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ ، ماتَ شَهيدا❤

من با یک آقایی  حدود دو ماه دوست بودیم ک اومدن خپاستگاری در ابتدا ک مادر سون مهریا رو تعیین کردند و گفتن فقط ۱۴ تا سکه ، بعدم ک اومدن خونمون مامانش گفت من سرویس چوب رو کامل نمیخرم ققط مبل و تخت ، بعد ک رفتن من به آقا میگفتم ک چرا اینجوری برخورد کردید چرا این حرفا میگفت زنگ بزن پیام نده زنگ زدم گفتم باید سرویس چوب کامل بخرید گفت نه الان کسی میز تلویزیون نمیکنه تو خودت تخت نداری یک کاری نکن همون تختم نخرم بعد بهش گفتم انگشتر نشون باید بیارید گفت الان کسی نشون نمیبره بعدم ممکنه گم بکنی منم عصبی شدم گفتم یعنی چی اون از وضع مهریه اینم ک اینطور گفت من اگه میخواستم مهریه زیاد بدم تو رو نمیگرفتم خلاصه بحث مون شد و اون آقا رفت خونه و بهم زد ، بعد دو هفته باز اومد کفت مامانم گفته با هم صحبت کنید بهش بگو اگه با همون شرایط قبل راضیه ما دوباره بیایم ، منم چون دوسش داشتم قبول کردم منتها به شوخی بهش،میگفتم ک سمت خونه ما نیای و بابام کله ت رو میکنه بهم زدی و پدرم دیگه ۱۴ تا سکه رو قبول نمیکنه خلاصه قرار بود زنگ بزنن ک مامانم پیامش رو روی کوشی من میبینه بهش پیام نیده ک آقای محترم چرا مزاحم دختر من میشی اونم بهش بر میخپره و میگه ما بدرد هم نمی خوریم و میرههه تا سه ماه بعد دوباره میاد و مامانش رو راضی میکنه میان خپاستگاری مادر دوباره میگه من نشون نمیارم سرویس چوب هم میز آرایش نمیخرم چون لازم نمیبینم یک تاریخ کاغذ نویسی همونجا تعیین میکنیم بعد ک خانواده پسر میزن مادرم یادش میفته اون تاریخ خواهرم و شوهرش نمی تونن بیان زنگ میزنه به مادر پسر عذر خواهی میمنه و میکه تاریخ رو جابجا کنیم از اون ور دسر به من میگه چرا عوض کردین تاریخ رو و اصرار ک همون تاریخ قبلی باشه منم میگم من کاری از دستم بر نمیاد به مامانت بگو ببین میتونه درستش کنه خلاصه همون جا مادرش زنگ میزنه میکه یا همون تاریخ قبلی یا هم دختر تون و پسر من خوشبخت بشن و همه چیو بهم میزنه




و استدلال مادر پسر این بوده ک چون شما تاریخ رو جابجا کردید به من و همسرم بی احترامی شدت و اینکه جرا مادرت گفته نشون بیارید ، من سر عقد سرویس برات خزیده بودم ک بدم






اما حالا پسره ازدواج کرده و مادره همه اینا رو براش از ما بهترون برده




دیدگاه تون چیه ؟؟


و پسره الان میگه اگه به مامانو میگفتی جشم الان من و تو با هم بودیم

به چه قیمتی حداقل خودته اسیب دیده نمیکردی چرا قبول کردی اخه

به اجبار خانواده ۶ سال میومد میرفت خونمون با داداشم دوست بود  خیلی ام ازش بدم میومد اینقدر مادر و پدرم راضی بودن هرچی مخالفت کردم دیدم فایده ندارع ولی خداروشکر الان کلن قطع رابطه شد و دیگ نمیبینمش و خیلی خوشحالم 

 وای چه کاری کردیییییی چحوری تونستی بعد شما میگی  ن محرم بودین ن عقد 

بعد تو ۱ ماه چجوری ۱۲ بار باهاش خوابیدی ؟؟؟🤦‍♀️🤦‍♀️

  داستان زندگی من از رمان رمان تر شاید ی روزی نوشتمش🕊

من با یک آقایی حدود دو ماه دوست بودیم ک اومدن خپاستگاری در ابتدا ک مادر سون مهریا رو تعیین کردند و ...

حالا انگار کی بوده پسره خسیس😑

تو چرا ذهنت هنوز درگیر همچین آدمیه آخه

بندازش دور بره بابا

اینهمه بهت توهین کرده بعد هنوز داری فکر میکنی میتونستین با هم باشین؟

مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ ، ماتَ شَهيدا❤

خب همون اول که این درخواست وقیحانه رو داشت به خانوادت میگفتیمگه شهر هرته آخه

اینقدر نفرت دارم ازش دارم اذیت میشم دارم باهاش تو یه محله زندگی میکنم میخام فقط سال دیگ کنکور بدم و برا همیشه برم از این محله

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز