دوباره چشم ترت میهمان باران است
فدای سینهی تنگت که داغ مهمان است
حسین چشم تو را زخم کرده میبینم
هزار سال گذشت و هنوز گریان است
مریز روی سرت خاک، خاک بر سرِ ما
شبیه گیسوی تو، حالِ ما پریشان است
میان گریه نفَسکش، به هق هق اُفتادی
هنوز اول ماه است و غم فراوان است
غمِ حسین کشیدیم اگر که جان سختیم
اگر به مردم ما حرف مرگ آسان است
غمِ حسین کشیدیم اگر که فهمیدیم
که مرگِ سرخ بِه از ننگِ نقض پیمان است
کسی که پیراهن مشکیاش به تن نکند
به صد کفن اگر آید به حشر عریان است*
تو هم کنار رُبابی تمام سال آنجا..
..که سایبان سرش آفتاب سوزان است
اگر که سر به بیابان گذاشت حق بدهید
که دید گریه کُنش وحشی بیابان است
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
سری که شانه زنش مادری پریشان است
*این مصرع از استاد احد ده بزرگی میباشد
#حسن_لطفی