سلام
درد و دله ، کسی رو نداشتم بهش بگم اومدم اینجا بگم.
من واقعا دیگه از دست مامانم خسته شدم ، دیگه واقعاً بریدم.
نمیدونم چکار بکنم ، یه سره دنبال یه بهونه ای هست که باهام دعوا کنه سر کوچکترین چیز ها که شاید بگم خندتون بیاد.
همیشه هم طرف برادرمه از اون حمایت میکنه حتی اگه حق با من باشه.
دو هفته اومدم شهرستان پیش پدربزرگ مادربزرگم همینطوری موندم به خدا فهمیدم زندگی یعنی چی💔
دو هفته اصلا نه سر و صدایی نه دعوایی نه استرسی نه گریه ای.
به خودکشی هم زیاد فکر میکنم.
ممنون که تا آخر خوندید:)