بچه ها دارم با گریه مینویسم
بابام یه عمر تحقیرم کرده
گند زده تو زندگیم
یبار از لاغر بودنم ایراد میگیره یبار از قد و صورتم
همش میگه خنگی فلانی
مامانم کنکور فرهنگیان رو بدون اینکه خبر داشته باشم ثبت نامم کرد بابام که فهمید گفت نباید ثبت نامش میکردی وقتی دوست نداره
خلاصه من دوست نداشتم و نخوندم و مجاز نشدم حالا بعدش بابام کسایی که مجاز شدن رو میزد تو سرم🙂!!!!!
برای دختره رفیقش میره مشاور پیدا میکنه
زنگ میزنه به رفیقش میگه اگه قبول نشد بش چیزی نگی روحیش ضعیف شه یه وقت:)
بعد اونوقت شب امتحان ادبیاتم به من میگفت تو نمره نمیاری بلد نیستی....🙂
یه شب معدم نزدیک بود خونریزی کنه از درد داشتم میمردم به مامانم گفت بره بمیره نزاشت برم دکتر:)
تا صبح از درد فقط پیچیدم به خودم
بچه ها حالم خیلی بده دارم خفه میشم