برادر زاده ام که پنج سالشه گفتم، همه بستنی ها رومنخوردم نشست گربه کردم. گفتم شوخی کردم عزیزم ، بعد کلی اومد دستم گرفت گفت دیگه از این شوخیا با من نکن. گفتم کدوم شوخی . برگشت گفت در مورد بستنی با من شوخی نکن
موندم بخندم یا گریه کنم
کاربری جدید نیستم کاربری قبلیم ترکید . بابام به رحمت خدا رفته. کاش زنده بود. لطفا برای ازدواجم دعا کنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.