خستم از تکرار همه این فکرا ....
ازاینکه به خاطر دختر بودن هر شیش قرن یه بارم از کسی خوشت بیاد از دستش میدی چون نمیتونی بری خواستگاریش.... ازاینکه نمیتونی تو هر محیطی بری سر کارو بی پولی .... ازاینکه همش تواین چند سال مجبور بودی درس بخونی که به آرزوهات برسی ولی هنو نمیرسی .... ازاینکه نمیتونی مستقل شی تا میاد همه چی درست شه خراب میشه... ازاینکه میترسی پیر و کور شی و نیمچه قشنگی و جوونیتم تباه .... ازاینکه دلخوشی نداری ... به هر دری و کاری میزنی نمیشه .... چرا ... چرا نمیشه که بتونی بارشته ای که اين همه پیش بودی و داری پاره میشی تا بخونیش یه کار نسبتا اوکی پیداکنی ؟؟چرا نمیشه خدا یکیو بیاره تو زندگیت که هم مهر اون هم مهرتو به دلش بیفته ؟ چرا نمیشه بعد این همه وقت یه دلخوشی کوچیک جونمونو تازه کنه ؟ من نه رفیق بازم نه اهل باشگاه و خوشگذرونی ینی اصن شرایطش نیس .... همیشه دختر به ظاهر آروم و خونگی به قول اینا بودم که علی رغم ظاهرم تنها و کله تو درس ....
کی میشه ماهم خوب شه حالمون ؟! 💔🥀