امام_زمان_عج#
نشستم رو به روی مرگ ..، دیدم روز آخر شد
تمام عُمر من در حسرت دیدار تو سر شد
زمستان در زمستان است بی تو فصل های ما...
گُل یاس حیاط خانه ی ما زود پرپر شد
چه با یعقوب کرده دوری یوسف..، نمیدانم!
همین بس که به جز اندوهِ کوری ، سخت لاغر شد
بگو تا کِی نبینم چشمهای نازنینت را
ببین ، آئینه ام از این ندیدنها مُکَّدر شد
مصیبت ؛ بی حد و اندوه ؛ بی پایان و غم ؛ دائم...
دلِ من وارد جنگی تماماً نابرابر شد
تک و تنها شدم آقا ، شُدی تنها کس و کارم !
به غیر از تو مرا پس زد تمام شهر..، بهتر شد!
من از دست گناهانم ، پشیمانم ، پریشانم
خودم فهمیده ام که حال و روزم شرم آور شد
امان از نَفْس ، بازی داد روحِ سادهلوحم را
جهنم شد اگر دنیای من با این ستمگر شد
زمان هر گرفتاری ، خدا را شکر زهــرا هست...
همیشه بهترین پشت و پناه طفل ، مـادر شد
هواییام ، هواییام ، دلم میل نجف کرده
مسیر آخر کوچ پرستو بامِ حیدر شد
غلام مرتضی از حوض کوثر آب می نوشد
خوشا آن بادهی نابی که سهم ظرف قنبر شد
دلم تنگ است ، تنگ دیدن ششگوشه ی ارباب
غمِ عاشقکُشِ دلداده ها ، دوریِ دلبر شد
تو را جان حسینِ تشنهی بی سر ، بیا برگرد!
شهیدی که بلای حنجرش ، کُندی خنجر شد
▪️
تنِ آقای ما را عاقبت عریان رها کردند
به سمت خیمه ها رفتند..، گویا وقتِ معجر شد...
#بردیا_محمدی