چشم نداشت پرنده داشته باشم.حالا که گم شده شوهرم بهش زنگ زده داره میگه
اونم میگه آخش خداروشکر رفتن گم شدن بد یمن بودن
من ک ازاول گفتم پنجره رو باز کن بنداز بیرون
خوشحال شده بودااا
آخه سیاه دل میفهمید مث بچهام دوسشون دارم
همش شوهرمو پر میکرد میگفت این پرنده هارو بندازبیرون
من دارم غم میکشم اون بشکن میزنه
اینقددشمنه باهام ک سر یه پرنده کینه توزی میکنه
بار اولش نیس همیشه همینه
دلم میگیره از اندک رنج من خوشحالی میکنن
عزیز دلم چی داشتی؟
چطور شد که رفت🥲
الان واقعا واسم این سوال پیش اومده اصلا چرا باید زنگ بزنید این موضوع رو بهش بگید؟!
وقتی تا این حد اجازه ورود به جزئیات میدید اونم خودشو محق میبینه که نظر بده
عروس هلندی لوتیتو بود
یک سالونیم داشتم
بچه بودن آوردمش
نمیدونم یهو چیشد
برا بار اول توی اتاق گذاشتمشون نزاشتم توی قفس
یهو شوهرم برقو روشن کرد اونم ترسید خودشو زد ب درو دیوار
شوهرم در اتاقو بازکرد
ازاینورم پنجره پذیرایی باز بود افتاد بیرون
همه چ به عرض۱۰ثانیه اتفاق افتاد
عجیب بود
لوس نباش
پرنده ست دیگه
همشون همینن عزیزم ناراحت نباش
چی بگم ،این مدل حسادت و بدجنسی تا حالا ندیده بودم
فکر کنم خودت حساسی وگرنه مادرشوهرت شاید وسواسی بوده یا یه اعتقادایی داشته که پرنده تو خونه خوب نیست وگرنه چیز خاصی نیست که باهاش بشکن بزنه
بهش فکر نکن اینم تا یه زمانی قسمت شما بوده. بعدش بال کشیده و رفته. خودش خواسته که بره. البته اینها یاد نگرفتن تو طبیعت بتونند دوام بیارن معمولا یه نفر دیگه راحت اون می گیره و می بره به یه پرنده فروشی می فروشه اونم به یه مشتری جدید!
اگه می دونی آنقدر حساس هستی دیگه همچین پرنده هایی نخر! واقعا فرار کردنشون روح و روان آدم به هم می ریزه! مثل یه سوگواری هست!
