اولش اینطوری شروع کرد : ببخشید لاستیک ماشینتون چه برندیه؟ گل جنگلیه؟
رفتم تو پیجش دیدم عه این که همون پسرس!
جوابشو خیلی جدی دادم و اون گاهی سؤال میپرسید منم جواب میدادم!
نفهمیدم چطوری شد که انقد صمیمی شدیم و شمارمو گرفت و...
بعد از ظهر ها که پیست خلوت بود میرفتیم اونجا ماشین هامونو عوض میکردیم مسابقه میدادیم و اون باز هم برنده میشد! با این که ماشینش دست من بود...
خیلی روز های خوبی بود😔
تا حدودی به خونواده هامون گفته بودیم، یک سالی از من بزرگتر بود... اما برخوردش خیلی بیشتر نشون میداد
قرار شد برگزیده ها واسه مسابقات برن کرج!!!
ما هم تصمیم گرفتیم بریم یه دفترخونه به هم محرم شیم تا هم مدرک داشته باشیم هم راحت تر باشیم
یعنی صیغه!"!!!!!