2777
2789
عنوان

پدرم

44 بازدید | 2 پست

راستش پدر حس می کنم که بلد نیستی بگی دوستم داری 

اما واقعا دوستم داری 

این روزا فهمیدم که واقعا نگرانی 

ای کاش خیچ وقت این مشکل برام به وجود نمی امد 

یک حرف عجیبی را زدی گفتی من از کنترول کردن ادما خوشم نمیاد اما من واقعا حس می کردم تو این کارو باهام کردی 

سر دروغ دانشگاه همش گفتی کار درست بوده تو هوش تجربیت کمه متوجه نمیشی 

ای کاش حداقل اون روز باهام اونجوری رفتار نمی کردی زبون با خشونت

بهت گفتم تو داری با کلامت توجیه می کنی و زبون بازی


این حرفا را برای این که عذاب وجدانتو از بین ببری زدی؟

چرا امروز ازم تعریف کردی ؟اخه قبلنا می گفتی تو ژیانی 

 چند روز پیش به ارزوم خندیدی 

چی شده؟

من مشکوک به مریضی شدم اینطوری می کنی 

یا خودت مریض شدی 

یا از روی سیاستته 

راستش فکر کنم اینطوری داری فشار از روی من بر می داری

ای کاش همیشه حرفات یک رو یک رنگ بود

این خیلی ازارم میده 

این که یک موقع تعریف می کنی یک موقع تخریب

اما بازم فکر کنم برای موضوع سلامتیه 

اما با این که توی گذشته جاهایی ازارم دادی 

اما خوبه که داری پدر بهتری میشی

حداقل الان ته دلت از من راضی 

هر چند گفتی قدر نشناسی که من دروغ گفتم ابروتو خریدم و گفتی کار خوبی بوده 

ای کاش ادما همونی که هستم دوست داشته باشن 

دیگه زیاد برام مهم نیست این دروغ چون راستشو به کسی که قراره باهاش ازدواج کنم میگم

توی این چند روز مهربون تر شدی 

اما میگم شاید این چند رز بسترش برات مهیا تر شده 


هعی 

راستش من تورو بخشیدم پدر 

هر چند توی صحبت کردنا همه چیز را توجیه می کنی  اینم از باهوشیته و سیاست

من بخشیدمت توم ادمی مثل من اشتباه می کنی 

درکت می کنم اینجوری بزرگ شدی

حقیقت زن و مرد زدی تو صورتم راستش قبولش برام سخته بخوام با کسی ازدواج کنم که خشونت فیزیکی داشته باشه 

گفتی باید قبولش کنی اونم ادمه راستش تو راست میگی 

ممکنه تا سه بارشو تحمل کنم اما بار چهارمی وجود نداره 

سه بارم خیلی فرصته 

چطور می توانم با کسی زندگی کنم که برای جسم من ارزشی قایل نیست ؟

راستش خیلی تلخه اما قبول می کنم 

بهم گفتی اون موثعی که باهام برخورد کردی وقتی گفتم نمی خوام دروغ بگم می خواستم نکنم 

گفتی الان بهت بگم اب فاضلاب بخور می خوری 

اما اون موقع تو منو اذیت کردی 

اصلا یکی از دلایل تغییر رشته من همین بود که راستشو بگم 

خیلی حس عجیبیه تو من ازار دادی و الان میگی هر کاری که دلت می خواست می توانستی بکنی خیلی ناراختم می کنه 

توی بچگی چون خشونت خانگی رو با چشمم و گوشام و قلبم شاهد بودم می ترسم 

تو خیلی ادم زبون بازی هستی و زرنگ و با سیاست 

منم ترسوم 

راستش می بخشمت اصلا قرار نیست همه چیزایی که گفتی قبول کنم 

اما همین که بخوام بگم ته دلم چی میگدره هم بهم عذاب وحدان میده 



می دونی حق با توعه من اختیار دارم 

اما ترس از تو باعث شد که نتوانم اون جور که باید و شاید رفتار کنم 

اما از این به بعد حتما  سعی می کنم حرفمو بگم و نا فرمانی کنم و نترسم 


 حتی این حرفا که زذم میگم الان میشینی با مامانم پشت سر من حرف میزنی 

راستش اما بازم میگم که منو دوست داری 

فقط باید قبول کنم ویژگی های شخصیتی خودتو داری 

این که با زبونت ماسمالی می کنی خیلی اذیت کنندست برام این باعص میشه بهت نتوانم اعتماد کنم چون حقایقو عوض می کنی و این دروریی کن خیلی اذیت می کنه 

چی بگم والا 

این حرفی که زدی من کنترول گرایی بدم میاد خیلی حرصم گرفت چون تو واقعا همجین ادمی هستی 

مسيله ای نیست من تصمیم خودمو گرفتم بعد هدف به دست اوردن سلامتی چشمم هدفم استقلاله




بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز