2777
2789
عنوان

داستان زندگی احمد و عاطفه

529 بازدید | 17 پست

سلام میخوام داستان زندگیمو بگم عاطفه هستم ۳۰ سالمه موقعی که ۱۶ سالم بود عاشقانه ازدواج کردم از همون شب اول برام مرد دوسال بعد بچه دار شدم پسر هست ۱۰ سالشه ۱۳ سال پاش وایستادم پسرم میگفت برو بخاطر من نمون شب آخر میخواستم برم از خونش دم در یک آینه بزرگ رو زد تو سرم کلی شیشه خورده رفت تو پاهام و بدنم سرم از چند جا بخیه خورد پزشکان میگفتن این از زمین خوردن نیست این ضربه خورده واسه طلاقم همه پزشکان آنجا امضا کرده بودن دوسال بعد با احمد آشنا شدم الان یک سال باهمیم احمد قبلا ازدواج کرده جدا شده الان حالم خیلی خوبه و حاملم امیداورم دخترم آینده توبی در انتظار داشته باشه

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792