شوهر داشتن چه حسی داره؟
بیست سالمه خواستگار داشتم اما تفاوت سنیشون جالب نبود و اخلاقاشونم جالب نبود یعنی واقعا از خیلی ها شنیدم بعضیاشون بد اخلاق بودن و عصبی
علاقه ای هم نشون نمیدادن انگار خشک بودن .شاید چون خودمم خشک بودم
دوست دارم با عشق زندگی کنم .از یه طرف ازدواج عقلانی رو دوست دارم اما ازشون خوشم نمی اومد حس میکنم متعلق به من نیستم میدونیدچی میگم یعنی حس میکردم بینمون دیواره بزرگیه.
۲۰سالمه قبلاً شکست عشقی خوردم و با اینکه فراموشش کردم تقریییبا ولی نمیتونم به هیچکس فکر کنم الان سه ساله که دیگه نیست
گاهی پیام میداد و ی جورایی مزاحم میشد چون خودش ولم کرد بعد پیام میده و میخواد صمیمی بشه اینم بگم آدم بدی نبود فقط چون سنمون خوب نبود و عقلمونم کم بود خیلی همو اذیت میکردیم ۱۷سالم بود.
الان نمیتونم چکار کنم از یه طرف میگن ولت کرد تو ذهنت نیارش عذابت داد
وقتی چهره داداشمو میبینم که بهم محبت میکنه و ازم میخواد ب خودتم با این روابط سمی آسیب نزنم اشک میاد تو چشمام .
انگار توی لوب زمان گیر افتادم تو سال ۱۴۰۱گیر کردم توی ۸دی ۱۴۰۱
میدونم الان میگین فراموشش کن .منم دارم سعی میکنم .اما از طرفی بینهایت احساس تنهایی میکنم .دوست دارم یکی باشه به درد و درام گوش بده یکی که حرفهای قدیمی نزنه و از تهیه دلش عاشقم باشه و ولم نکنه هیچوقت تا منم جونمو برایش بدم 😔😿