برای بار هزارم به خود قول میدهم دیگر تمام کنم
این بازی روانی باخودم را
دیگران بیخیال شوم
بارم را سبک تر کنم
برای چندمین بار است نمیدانم میگویم عادیست برایم
ولی آخرلعنتی عادی نمیشود
باز هم حرفهایش قلبم را میشکند هنوز هم جایش درد میکند اشکهایم مثل سابق نمیریزد با چند قطره تمام میشود دیگر شب خوابم رو بهم نمیریزد دیگر چند روز فکر نمیکنم ولی قلبم دردمیگیرد حتی سنگین تر از بار های قبل هر روز روز قبل تر سنگین ترمیشوم
هر روز میبخشم آدم هارا از همکلاسی دوره ابتدایی تا آدمهایی که امروز قلبم را با چنگالی در دست سلاخی کردن ولی باز سبک نمیشوم
همه چیز را دور میریزم فکر نمیکنم ولی وقتی حرفی اشاره ای دوباره برمیگردم دوباره مرور میشود همه چیز
من فقط حس میکنم بارم زیادی است همین