چیکار کنم
اصن یه لول عجیبی از غمه ک مطمئنم تا بی نهایت ادامه داره.
هرکاری میکنم هرجا میرم از این غمه کم نمیشه ک نمیشه
کل وجودم غمه
گلوم بدجور درد میکنه از بس انگار یه تیغ توشه و این تیغه گیر کرده نه بالا میاد، ن پایین میره
فقط داره گلومو میبره و دردم میاد. همین.
واقعاً من دیگه نمیدونم باید چیکار کنم
کاش میشد لااقل زار بزنم یا نمیدونم هرچی
بدجور کم آوردم بخدا دیگه
اینارو ک اینجا مینویسم حس میکنم حال بدمو ب خیلیا منتقل میکنم و بدم میاد از این.
ولی میشه بگین اگه ننوبسم چیکار کنم من؟
بارها ب سرم زده از اینجا هم گم و گور شم دیگه
ولی موندم هنوز.. نمیدونمم چرا
منم دقیقا همینم
مامان و بابام میکوبنم خوشبحالت اگه میتونی بری جایی
تو ، توی ماه بهار و تابستون بد تر نمیشی؟
چون همش فکرای منفی میکنی سعی کن به چیزای خوب فکر کنی دنبال اتفاقای خوبی که تو زندگیت افتاده باش و سعی کن حتی واسه یبارم که شده به لحظه هایی که شاد بودی فکر کنی ببین چقد حالت خوب میشه
من هم همیشه حالم بده ولی سعی می کنم نادیده ش بگیرم بهش فکر نکنم سرمو به چیزای دیگه مشغول کنم
