من برا عروسیم خانواده همسرم میگفتن باید حجاب داشته باشی اما خودم دلم میخواست شنیون کنم و حجاب نداشته باشم تو تالار و همسرمم میگف هر طور خودت دوست داری خلاصه مادر شوهرم اومد گف تورو خدا ما ابرو داریم بیا حجاب کن گفتمش مادر من ،من ک نمیخوام بیرون تالار بدون شنل بمونم اما تو تالار نمیزنم گفت الان بقیه با گوشی فیلم میگیرن و ... پیش همه تعریفتو دادیم نزار بگن عروسشون فلان و بهمان خلاصه من مقاومت کردم خیلی رو مخ شوهرم راه رفتن اما بازم پشت من بود شوهرم خلاصه عروسیمونو گرفتیم منم تو تالار راحت بودم زدیمو رقصیدیم بیرونو تالار شنل زدم اما خانواده همسرم هنوز میگن چرا نزدی و ناراحت شدن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
الان چون ما تو ی اپارتمان هستیم زیاد میبینمشون و این رفتار سردشون و تیکه هاشون اذیتم میکنه منم میخوام سرد بشم دوباره میگم بخاطر شوهرت ول کن تو عادی یاش