پسرم فک کنم ۹ کیلوعه آخه دخترم لاغره بچه تا یه ربع خوابیده بود ناله میکرد
قربونت برم خدا مادربزرگ شمارو هم رحمت کنه من کسی بهم چیزی نمیگفت خودمم چون خیلی دوستش داشتم همه کاری میکردم بعد ک کمرم اینطوری شد خدابیامرز انقدر گریه میکرد برام و غصه میخورد همش عذاب وجدان داشت
یه مدت کمربند مخصوص ساختن میبستم ورزش های مخصوص بعد من افتاد با دانشگاه رفتنم عارم میشد کمربند رو ببندم خیلی عجیب غریب میشدم باهاش کلا انداختم دور و نبستم البته من این سالها خداروشکر مشکلی نداشتم دکترم رفتم گفت درجه اش کمه ولی به قول شما خیلی حساس شدم