آغا یه بار میخواستم برم یه رستوران از این آقایان و چس کلاسا هست خلاصه ما بهترین استایل زدیم و وی فکر میکزد ملکه ی الیزابت هست خلاصه از ماشین پیاده شدم خوش خرم که واییی الان همه دارن منو نگاه میکنم اوه مای گاددد خلاصه احساس غرور میکردم با یه نگاه خیلی سرد یه دفعه دیدم قدم یه ۲۰ سانتی کوتاه شد و دنیامقابل چشمانم سیاه شد
نگو پام رفته تو یه چاله پر از کثافتتتتتتت اصلا نه به رستوران نه به این چاله خلاصه همون فرمون برگشتم و وی دیگر پایش را آنجا نذاشت