2777
2789
عنوان

مهمونی

118 بازدید | 5 پست

بچه ها من دیشب اومدم خونه مادرم از ی شهر دیگه بعد نزدیکای خونه مامانم زنگ زدم خواهرم گفتم من دارم میام خونه مامان تو هم میای گفت نه من دخترم کلاس داره دارم میرم بیارمش خونه دیگه دیر وقته نه.بعد صبح زود امروز مامانم زنگ بهش بگه بیا ظهر برا ناهار اینجا جواب نداد من ساعت 10صبح زنگش   زدم باز جواب نداد حالا زنگ زده میگه کارم داشتی گفتم نمیای اینجا گفت نه پسرم مریضه بردمش دکتر .گفتم خوب رفتی دکتر دخترات و میاوردی پیش ما خودتم میومدی بعدش گفت نه اونا درس دارن امتحان دارن .خودمم رفتم و اومدم الآنم ناهارمم پختم .ی جوری گفت که یعنی تو هم نیا .من که نمی‌رفتم .کلا هروقت بهش بگم بیا خونمون ی بهونه میاره .میام خونه مامانم باز بهونه میاره که نیاد اینجا .اصلا و ابدا تعارف نمیکنه که بیا خونمون.همش خودش و درگیر نشون میده .که من کار دارم همش میگه بچه هام درس دارن کلاس دارن.حالا بچه هاست کلاس 3و 5و نهمن.خودشم از من دوسال بزرگترها.بعد من 4تا بچه دارم .دوتا کوچیک دوتا بزرگ شهر غریبم هستم .خودم بچه هامو میبرم مدرسه کلاس .خرید کلا همه کارا با خودمه همیشه هم وقت دارم.نمیدونم این چجوریه که هیچ وقت وقت ندارم جایی بره.منم کلا ی خواهر دارم .برادرام زن ندارن .مامانم به خاطر همین سالی ی بار میاد خونمون .اونجا هم کسی نیست باهاش رفت و آمد کنم.بهش میگم بیا خونه ما بمون آخر هفته بهونه میاره من که میام باز بهونه میارم .منم از عید که اومده بودم هنوز نیومده بودم خونه پدرم.اینقدر ناراحت شدم بغض کردم .اما به رو خودم نیاوردم.همش میگم کاش نیومده بودم 

دلش نمیخاد نمیاد اصرار هم میکنید بدتر میکنه بدون اون خوش باش سعی کن باهاش کاری نداشته باشی

آره دلش نمی‌خواد بیاد.جالبه همشم گله می‌کنه هیچ کسی به من نمیگه بیا من کسی و ندارم.بعد بهش میگم خب بیا خونه ما هزارتا بهونه میاره.خوب منم حوصله م‌سر می‌ره .بچه هام میان اینجا کسی نیست باهاشون بازی کنن.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ولش کن بابا به جهنم تو چند سالته ۴ تا بچه داری؟ منم یه خواهر داشتم مجردی شب و روز با من بود الان که متاهل شدم یه بچه دارم بهش بگم بیا بریم یه کافه بهونه میاره منم دیگه سگ حسابش نمیکنم از تنهایی میرم بچه ده ماه مو برمیدارم میشینم تو پارک با خانما تو پارک حرف میزنم اما به این اصلا زنگ نمیزنم دوست ندارم خودم سبک کنم ولش کن توام نه زنگ بذه نه پیام بعدم ۴ تا بچه داری از من تنها تر نیستی که من حتی پدر مادر هم ندارم فوت شدن قشنگ تنهای تنهاااا با یدونه بچه کوچیک 

ولش کن بابا به جهنم تو چند سالته ۴ تا بچه داری؟ منم یه خواهر داشتم مجردی شب و روز با من بود الان که ...

خدا رحمتشون کنه عزیزم.نه تنها نیستم .اما دوست دارم با خواهرم رفت و آمد کنم .اولا خیلی خوب بود میومد می موند باهم مسافرت می‌رفتیم .یکم وضعشون که خوب شد دیگه خودش و کنار کشید .فکر می‌کنه آسمون باز شده فقط بچه هایش از آسمون افتادن پایین .

من 35سالمه عزیزم.

خداییش شوهرشم خیلی آدم خوب و مهمونداریه زنگ میزنم شوهرم میگه بیاین اما خواهرم رو نامیده .هزار بار بهش گفتم بیا بریم بیرون هر دفعه ی بهونه میاره..خداروشکر ماهم وضع مالیمون خوبه که فکر کنه به خاطر چیزی می‌خوایم خونش بریم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792