سررسید اجارمون شده صاحبخونه یهو ۶۵۰میلیون گذاشت رو پول پیش ماهم نداشتیم پدرشوهرم این ماه یک میلیارد و پانصد پول دستش اومده بود شوهرم گفت یه مقدار بهم قرض بده من تو سه قسط بهت برگردونم در جوابش گفته میخوام بزارم بانک سودشو بگیرم مگه دیوونم بدم تو کم کم برگردونی خیلی ناراحت شدم میخوام دیگه یه مدت خونشونم نرم .چی میشه یه پدر به پسر خودش که تو شرایط بدیه قرض بده وقتی خودش احتیاج نداره واقعا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه عزیزم اینا همش از توقع نشات میگیره نه اسلام و مسلمونی و قرآن .جاهای دیگه مسلمون نیستیم ولی اینجا ...
ما از کجا میدونیم جاهای دیگه مسلمون نیستند اصلا مگه تو اسلام کمک به همنوع از اوجب واجبات نیست خب حساب کنه مگه بهش گفته بیا زمینتا بده به من داره حساب میکنه وضع مالیش بد نیست میتونه کمک کنه همسر این بنده خدا هم گفته که پولا پس میده مگه ما شیعه امامی نیستیم که سه روز افطار خانوادش رو به فقرا داد یا تو نماز انگشترش رو بخشید اینها هم که زندگیشون رو خودشون اداره میکردند الان یه هزینه ناگهانی واسشون پیش اومده چی میشه نه بخاطر رابطه پدر فرزندی بخاطر انسانیت دستش را بگیره
سلام!حال همهی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد ونه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم روياشبيه شمايل شقايق نيست!راستی خبرت بدهم خواب ديدهام خانهئی خريدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!بیپرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فا💖ل نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيداز فرازِ کوچهی ما میگذردباد بوی نامهای کسان من میدهديادت میآيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ریرا جان نامهام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت مینويسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن