زن داداش

قبل عروسیشونم نشست به منو شوهرم گفت بیاید باهم کار راه بندازیم

خونه بسازیم با پولش دو طبقه

سه روز اونکارو انجام داد شوهرم و ۶۰ میلیون سودش شد

بعد همه میرفت تو حساب زنداداشم !!!

شوهرمو نذاشتم دیگه بره

به داداشم گفتم سود مارو بزنه دستم تنگه پول میخوام

چون حس کردم بو داره قضیه

به شوهر من ۳ میلیون دادن بقیه رو گرفتن

گفت حقوق شوهرت رو زنگ زدم از کارگر سر خیابون پرسیدم روزی یه تومنه !!!!!

منم گفتم برو پس از سر خیابون کارگر بیار !!!

و چند ماه قهر بودیم

که دیگه بابام اینقدر زنگ زد و اصرار و پیگیری کرد تا رفتیم و اشتی کردیم

دقیقا امروز با مامانم همینکارو کردیم

البته محترمانه حرفمونو زدیم

بنظرم جا داشت چندتا درشت بارش کنیم

ولی دیگه بار اول بود مستقیم حرف زدیم ملاحضه کردیم

بهش گفتم چرا برای بابا تولد گرفتین من و مامانم رو نگفتین !

مامانمم ک گفتم گفت اون کیک سر قبرستون بوده نه تولد....

ما اصلا این حرفارو نداشتیم و واقعا بلد نیستیم با همچین ادمایی چجوری رفتار کنیم

چی بگیم

کلا از ما جداست این زن

یکارایی میکنه که ما دهنمون باز میمونه

اصلا واسه ما قفله کاراش

من باشوهرم اینقدر مشکل دارم ک میخوام جدا بشم

میگفتم شوهر من از فضا اومده

ولی این و خانواده اش یچیز دیگه اند

احتمالا برم

بابام رو میبینم اینجوری شده حاضرم هر کاری کنم تا خوب بشه

حتی اگر پیش دعا نویس و باطل سحر برم

ایشالا اینم پاش بریده شه

منم سر زندگی خودمم

یه هفته یبار

میرم خونه بابام اخر هفته ها

اینم داره جولان میده

بخوام با این مقابله کنم

 باید یمدت زندگیه خودمو ول کنم هر روز برم خونه بابام

بخدا هرروز اونجاست

شاید یروز نباشه فقط

یکسررره اونجاست تو اتاق خوابیده

یا گوشی بازی میکنه

حجاب هم نداره جلو شوهرم

میاد ب شوهرم دست میزنه

با لباس خونگی و راحت

حتی پیش شوهرم سر سفره یا رو مبل میشینه

اصلا یکارایی میکنه که بخوام برخورد کنم باید سر هر حرکتش واکنش نشون بدم

اتفاقا منو شوهرم و مامانم هم همینو میگیم

میگیم بالاخره داداشم یجایی عقلش میاد سرجاش و این همه شیطان صفتی رو میبینه

اینا زندگیشون پر از مشکله و احتمالا طلاق خیلی بالاست

منم خودم زندگیم مشکل داره و معنیه زندگیه مشکل دارو خوب میدونم

فقط خدا کنه بچه دار نشن که بدبخت میشیم 

میدونم داره برای بچه همه تلاشش رو میکنه