شوهرم داره ميره ماموريت ادارى خارج از كشور
خواهراش زنگ زدن خيلى خوب و معمولى حرف زديم
خواهر كوچيكه خودش شوهرش وزارت امو خارجس
چند سال ماموريت گرفته و زن و بچشم برده
الان اومدن سر بزنن و برگردن
همه بهش گفتن كار شوهرت اشتباهه
حالا من واسه اينكه فكر نكنه بيخيالم گفتم استرسم دارم من
گفت پس چطور اجازه دادى بره
گفتم مگه دست خودشه
اجباريه
دست خودشم نيست چه برسه به من
گفت چرا ميتونه بگه نميخام برم
چون شوهر خودش اينجوره
گفتم نه اينا اينطورى نيستن
حالا الان به ذهنم رسيد بگم مگه تو تونستى به شوهرت بگى نرو
منم شوهرم اجبارى نيستا
منتها با هم توافق كرديم بريم يكم پس انداز كنيم
ولى بهش گفتم به بقيه بگو اجباريه واسه همين حرفا
اعصابمو خورد كرد