ی جاری دارم ک رابطمون با هم خیلی خوبه شوهرشم با شوهر من بشدت خوبن بچه های شیر ب شیر بودن بخاطر همین همیشه باهمن و باهم شدید صمیمی هستن ... اینا قبلا خونشون جای دیگه بود ... قبلا دیر ب دیر همدیگه رو میدیدیم همه چی اوکی بود تا اینکه یکسال پیش برادرشوهرم گفت ک میخاد خونشو بفروشه هایپر مارکت بزنه .. و اومد طبقه بالای خونه پدرشوهرم ساخت .. ک با ما همسایه دیوار ب دیوارن .. خلاصه تا خونه ساخته شد جاریم هزار برنامه میچید ک هر روز خونه همدیگه باشیم و هر روز بریم بیرون و فلان ... تا اینکه شش ماه پیش اومدن ساکن شدن و فهمیدم خیلی بیخیاله و بچه هاش خیلی بدن .. دو تا دختر داره ... کل شبانه روز صدای جیغ و گزیه اینا کل محله رو گرفته .. خونه ما یا هر کس دیگه ک میرن هررررچیزی ک میبنن گریه میکنن ک ببرن خونشون و جاریمم توقع داره بدیم بهشون حالا اون چیز اسباب بازی باشه یا ظرف و ظروف خونه یا لباس یا هرررچی ... بعد علاوه بر اینا بی تربیتش وراجن حرف بد میزنن هر دفعه خدا شاهده اومدن اینحا یکی از ظرفامو شکوندن ... مثلا کوچیکه ی کاسه تخمه رو خالی میکنه روفرش با دست پخشش میکنه همه جا جاریمم هیچی نمیگه بهش . ازشون متنفر شدم ... من اصلا رفت امد نکردم ک نیان ولی میان بعضی وقتا ... حالا امروز دختراش ۵ باز اومدن خونه ما مخم داشت سوت میکشید چ کنم ک نیان ... خونه مال خودمونه نمیتونم جابجا بشم
ممنون میشم بخوتید و نظر بدین منم همچنان تایپ میکنم بقیه ماجراها رو
تجربشو داشتم خدا بهت صبر بده
اي بابا راه حلي نداره مگه اينكه مستقيم بگي داري اذيت ميشي
میگن دوری و دوستی ، واقعا ببین چقد مهمه
کم محلی
اگه تاثیر نداشت ، هر دفعه یه چیزی رو بهونه کن که نیان اگه بازم تاثیر نداشت دیگه باید رک و پوست کنده یه چیزایی بگی
جاریم کلا از اون مدل زنا هست ک تو خونه نمیتونخ بشینه هر جا ی مجلسی جلسه ای روضه ای نمایشی چ میدونم هرجا هرچی باشه این باااااید بره .. بعد همیشه میگه ما باید رفت امد بیشتر بکنیم تو بچه هاتو بذاری پیش من من بچه هامو بذارم پیش تو . من ک جایی نمیزم و اصلا ادمی نیستم ک بچمو بسپرم ب کسی ... اون توقع داره بچه هاش پلاس باشن اینجا .. یبار از ۳ بعدظهر بچه هاشو فرستاد اینجا خودش رفت بیرون شبم اومد خودشو شام دعوت کرد تا ۱۲ شب موند نمیزفتن اخر سر اینقدر بچه هاش جیغ و داد کردن کردن و ریخت و پاش کردن ک شوهرم عصبی شد گفت پاشو توله ها تو بردار ببر مغزمو خوردن میخام کپه مرگمو بذارم ۱۲ شبه .. تا رفت ... بهشم ب نخورد با خنده برا همه هم تعریفش میکنه
هیچی دیگه از اول صمیمی شدین کاریش نمیشه کرد اگه سرد برخورد کتید خب لابد همسرتون با برادرش به نشکل میخورن وگلایه ها شروع میشه اینجاس که میگه اندازه نگهدار که اندازه نکوست
منم يه دوستي دارم بچش دو سال و نيمه وقتي مياد خيلي فضولي و كثيف كاري داره هميشه هم مامانش خوراكي داره براش همونا رو ميمالونه به فرش و در و ديوار منم فقط حرص ميخورم
چه پیشنهادی بدم آخه خدا صبرت بده و تصورش سخته
جاري خودش بايد شعور داشته باشه من وقتي ببينم بچم كار خرابه جايي باهاش نميرم
متاسفانه تجربشو دارم در و باز نمیکردیم خودمون و میزدیم به نشنیدن یه روز میگفتیم خونه نیستیم یه روز صدای در و نشنیدیم و... البته ما دیوار به دیوار نبودیم ولی تقریبا بچه ها هر روز میومدن
