دو برادر هستن ،
اشنا خانوادگیمون هستن
برادر بزرگه : سرزبون دار تر
اون برادر کوچیکتره : باحیاتر و سر به زیر تر
برادر بزرگه از همون اوایل با من سعی میکرد حرف بزنه و نزدیک بشه
برادر کوچیکه فقط یه سلام میکرد و سرش همیشه پایین
ولی سر یه مسائلی متوجه شدم منو میپاییده ولی هیچی نمیگفت جز سلام
یه روز اتفاقی داداش بزرگه و من ، سال نو رو به هم تبریک گفتیم و اون شنید و دید
هیچ وقت ، حرف زدن منو و داداشش رو ندیده بود
اقا از اون روز به بعد ، این پسر کوچیکه ۱۸۰ درجه تغییر کرد
هی نگاه عاشیونه میکنه
هی میاد اطراف من ، میگه خوبی ؟؟
هرجا هستم ، اونم میاد اونجا
زل میزنه به چشام
لبخند میزنه و ....
همش داره سعی میکنه منو عاشق خودش کنه
خیییلی هم پسر دوست داشتنیه هست
من پشت سر داداش بزرگه ، شیطونی زیاد شنیدم و حرف پشت سرش زیاده
دیگه نمیخواستم باهاش حرف بزنم
ولی پشست سر داداش کوچیکه ک جدیدا داره برام ادا درنیاره چیزی نشنیدم
سوالم اینه چرا تا یه حرف ساده بین من و داداشش رو دید ، این انقدر تغییر کرد ؟؟
البته از قبلش یه چیزایی فهمیده بودم ولی حرکتی نمیکرد
خواهشا راهنمایی کنید 🙏🙏🙏🌹