2777
2789
عنوان

چالش نویسندگی 🍷

| مشاهده متن کامل بحث + 190 بازدید | 36 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

وقتی دستانت در حال یخ زدن است، آب سرد احساس گرمی دارد… وقتی مدت‌ها در تاریکی باشی، حتی کم‌نورترین ش ...

احساساتی شدم❤‍🩹

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

منم یه متن کوتاه نوشتم بعد از ویرایش زدن میفرستم

منتظرمممم✨🕯

؛ خواستار پایان محکوم به ادامه🫠✨🌱من فرزند کوروش هستم فرزند شاه جهان هستم .. "من نور دخت پارسی ام " نگه دار بیان "فارسی ام" اهورایی ام " ارژند پاکمانی ام " شاه بیت خوارم .. "بانوی داورم" وارث کمال آرش ام "خون رگ سیاوشم" فرزند فاتح بابل ام .. "پارت ام .اشکانی ام .ساسانی ام " من دختر ایرانی ام ..

وقتی دستانت درحال یخ زدن است، آب سرد نیز احساس گرمی داردمقاومت هایت را کنار میگذاری..‌ به لجبازی پای ...

وای نههه قرار نبود از من بهتر بنویسی 🛐خیلی خوبه دخترررر بنظرم واقعا استعدادشو داری

؛ خواستار پایان محکوم به ادامه🫠✨🌱من فرزند کوروش هستم فرزند شاه جهان هستم .. "من نور دخت پارسی ام " نگه دار بیان "فارسی ام" اهورایی ام " ارژند پاکمانی ام " شاه بیت خوارم .. "بانوی داورم" وارث کمال آرش ام "خون رگ سیاوشم" فرزند فاتح بابل ام .. "پارت ام .اشکانی ام .ساسانی ام " من دختر ایرانی ام ..

وای نههه قرار نبود از من بهتر بنویسی 🛐خیلی خوبه دخترررر بنظرم واقعا استعدادشو داری


اره چندتا تکست دیگم نوشتم منتها میترسم شناسایی شم😁 تو یه کانال هستن

اگر خواستی لینکشو درخواست بده بفرستم بخونی توی تلگرامن

کامنتمو هم پاک کردم شناسایی نشم

Intj- 

وقتی دستانت در حال یخ زدن است، آب سرد احساس گرمی دارد 

چه پارادوکسی تلخ! 

گویی آغوش توست در اوج دلتنگی، گرمایی فریبنده که پایانش جدایی‌ست. اما چه باک، ای تمام دنیای من! همین لحظه‌ی کوتاه، جامیست لبریز از شهد وصال، نوشیدنی ممنوعه در این برهوت هجران.


این سرما، چونان تیغی دو دم، هم جان می‌ستاند هم امید می‌بخشد. فریادی خاموش از سوزِ پنهان، در پسِ این حسِ کاذب، امید را قربانی می‌کند؛ اما در عین حال، پناهگاه امنی‌ست برای قلب بی‌قرارم. پناهگاهی خیالی، با دیوارهایی از جنسِ رویا، که در آن، تو را دارم، تو را که جانِ جهانی و جهانِ جانی.


بگذار دستانم یخ ببندد، بگذار انجماد، تمامِ مرا در بر گیرد. شاید در این سکونِ مطلق، در این سکوتِ سرد، معنایی بیابم برای تاب آوردن. معنایی به وسعت دریای چشمانت، ژرفایی به عمق قلب مهربانت.


این آخرین بوسه، طعمِ بهشت را به ارمغان می‌آورد. گرچه پایان قصه‌ی ما باشد، گرمای دستانت، تا ابد در قلبم حک خواهد شد. گویی نقش نگینی بر سینه، یادگاری از عشقی ابدی

 حتی در اوج سرما، این گرما، مرا به یاد آن روزها می‌اندازد.

 به یاد عشقی که در اوج سیاهی، کورسویی از نور بود، نوری که خود، زاده‌ی تاریکی بود، اما چه باک! من، با همین نور، با همین امید، تا ابد خواهم زیست.



دوستان عشق مشقی در کار نیست 

این کاربر فقط رمان زیاد خونده😂


«    ویوا لا ویدا   »                                                                         « زنده باد زندگی»                                                              سر اخر چیزی که به حساب می اید تعداد سالهای زندگی شما نیست بلکه زندگی است که در ان سالها کرده اید  

البته، در ادامه داستان را برایت بلندتر و مفصل‌تر ادامه می‌دهم:


---


وقتی دستانت در حال یخ زدن است، آب سرد احساس گرمی دارد. توی روزهای سرد زمستان، روی بالکن کنار پنجره‌ی شکسته‌ات ایستاده بودی و نگاهمان به آسمان تیره و ابری دوخته شده بود. باد سردی در حال وزیدن بود و راه رفتن بر روی برف‌ها، همان‌طور که سرما خودش را به استخوان‌هایت می‌چسباند، حس عجیبی در تو ایجاد می‌کرد: هم انجماد و هم گرما، هم مرگ و هم زندگی.


درون آن خانه قدیمی، گرمایی نایاب فضا را پر می‌کرد. شمع‌هایی که چند دقیقه‌ای قبل روشن کرده بودی، نوری نرم و لطیف بر دیوارها پخش می‌کرد. در آن هوای سرد و تاریک، هر بار که دستانت را زیر آب خیساندی، احساس می‌کردی که این سرما، نوعی آرامش عمیق و در عین حال غم‌انگیز است. انگار که آب سرد، در لحظه‌های سکوت، همان گرمایی است که سال‌ها صدایش را در گوش تو زمزمه می‌کند، آن هم در دل سرما.


در آن زمان، تو فکر می‌کردی که سرما و گرما، شاید در حقیقت در کنار هم وجود دارند، فقط باید با دیدی متفاوت به آن‌ها نگاه کرد. شاید همان‌طور که دستان یخ‌زده‌ات احساس گرمی دارد، باید در دل سرما، گرمایی بی‌نظیر پیدا کنی، گرمایی که با خالی بودن از گرما، تنها در حالتی ناب به دست می‌آید. این همان چیزی است که زندگی، در سخت‌ترین لحظاتش، به ما یاد می‌دهد: پیدا کردن گرما در جایگاه‌های یخ‌زده.


در این زمان، صدای باد آنچنان بلند بود که گویی درون خانه، فضا را پر کرده است. در آن گفتگوهای بی‌صدا، تو فهمیدی که هر سرمایی، زودگذر است و هر یخی، روزی آب می‌شود. همان‌طور که گل‌ها در بهار، دوباره سر از خاک درمی‌آورند و باد، بوی تازه‌ی زندگی را برایمان می‌آورد، باید باور داشت که هر درد و سرما، در نهایت به برکت گذر زمان، به پایان می‌رسد.


در آن لحظه، تو درک کردی که شاید، در سرما و یخ‌زدگی، ارزش‌هایی نهفته است که در گرما و راحتی قابل لمس نیستند. ارزش‌های صبر، استقامت و ایستادگی را در سرما، در دل یخ‌ها و در لحظه‌های تنهایی، بهتر می‌فهمی. شاید این حالت، نوعی مرگ تدریجی است، اما در عین حال، فرصت تازه‌ای است برای متولد شدن و شروعی نو.


و چه بسا، وقتی دستانت در حال یخ‌زدن است، آب سرد احساس گرمی دارد؛ چون نشان می‌دهد که هنوز جریان زندگی ادامه دارد، هنوز درون این سرما، در دل یخ، نغمه‌ای از زندگی جاری است که تنها باید صبر کنی و نگاه کنی. این آب سرد، شاید نماد آنچه در دل هستی، همان گرمای پنهان و خاموشی است که نیازمند کشف است.


در پایان، وقتی این داستان را می‌نویسم، یادم می‌آید که زندگی، مجموعه‌ای از تضادها است: سرما و گرما، غم و شادی، یخ و آب. و شاید، در یکی از این تضادهاست که معنای واقعی زندگی را باید پیدا کنیم، همان‌طور که وقتی دستانمان در حال یخ زدن است، آب سرد، احساس گرمی دارد.

در گذر این هشت سال، نهال وجود کودکم را با دستان خالی آبیاری کردم، در حالی که ریشه هایم در خاک تنهایی فرو رفته بود. هر خنده اش، جانی دوباره بود در رگ های خستگی ام و هر قدمش، فتح قله ای دست نیافتنی. پدری که در نقش مادری فرو رفت، نه برای پر کردن جای خالی، که برای خلق عشقی بی بدیل. اینک، قامتِ فرزندم، گواه ایستادگیِ من است و لبخندش، پاداش تمام سختی ها.

البته، در ادامه داستان را برایت بلندتر و مفصل‌تر ادامه می‌دهم:---وقتی دستانت در حال یخ زدن است، آب س ...

واااااای یک از یک عالی ترینننن واقعا قشنگ و پر مفهوم بود

؛ خواستار پایان محکوم به ادامه🫠✨🌱من فرزند کوروش هستم فرزند شاه جهان هستم .. "من نور دخت پارسی ام " نگه دار بیان "فارسی ام" اهورایی ام " ارژند پاکمانی ام " شاه بیت خوارم .. "بانوی داورم" وارث کمال آرش ام "خون رگ سیاوشم" فرزند فاتح بابل ام .. "پارت ام .اشکانی ام .ساسانی ام " من دختر ایرانی ام ..

@پناه2025    

عزیزم نویسندگی دوست داری 

دوست داشتی شما هم متن بذار

مال منم بالاتره

«    ویوا لا ویدا   »                                                                         « زنده باد زندگی»                                                              سر اخر چیزی که به حساب می اید تعداد سالهای زندگی شما نیست بلکه زندگی است که در ان سالها کرده اید  

@پناه2025 عزیزم نویسندگی دوست داری دوست داشتی شما هم متن بذارمال منم بالاتره

مرسی که تگم کردی قشنگم😘حتما میخونمش

من پناهم🥕۲۵ سالمه .نویسنده ، نوازنده و دوبلورم🎼🎹🎙️زندگیِ من بدون ورزش و هنر معنی نداره🎨🏊🤸زبان فرانسوی پنجره ای به سمت هنر و زیبایی برام باز کرد📚✨موهامو از رویاهای ان شرلی قرض گرفتم چون دنیا با موهای آتیشی، شاعرانه‌تره🥕

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز