یه مدت کوتاهی رفتم امااا واقعاااا نمیتونم ننویسم✨و دور باشم 🤣
17elahe@🛐بیاااا جیگرررر ببینم میتونی شکستم بدی؟ 🤣
عجله ای نیست و چون متن هست قطعا طول میکشه خودم برا ادامه دادنش تا آخر هستم بیان از هم الهام بگیریم انتقاد کنیم یاد بگیریم و لذت ببریم🪄🍒
این موضوع رو ادامه بدین✨🪄
وقتی دستانت در حال یخ زدن است آب سرد احساس گرمی دارد.......
17elahe@
وقتی دلت غمگین است، چیزی خوشحالت نمیکند نه صدای قهقه ی کودکان، نه تماشای پرواز پرندگان و نه دیدن غروب آفتاب
وقتی دستانت در حال یخ زدن است، آب سرد احساس گرمی دارد…
وقتی مدتها در تاریکی باشی، حتی کمنورترین شمع هم دنیایت را روشن میکند.
گاهی ما آدمها، توی شرایط سخت و روزهای سرد زندگی، با چیزهای ساده و کوچک خوشحال میشیم؛
چون ارزش و معنای واقعیشون رو فقط تو اوج نیاز و کمبود میفهمیم.
شاید امروز جای راحتی نباشی،
اما هر تجربه سخت میتونه نگاهت رو عوض کنه و قشنگترین لذتها رو برات بسازه…
اونچه برای دیگری بیارزشه، ممکنه تمام امید فردای تو باشه.
این یعنی اوج قدرت انسان:
**قدرت پیدا کردن گرما وسط سرمای زندگی**
و نور دیدن توی تاریکی مطلق.
هر وقت حس کردی چیزی یا کسی کافیت نیست،
یادت باشه شاید فقط زاویه نگاهت باید عوض شه...
شاید فقط داری معنای واقعی "داشتن" رو کشف میکنی.
✨🫂🪄
---
نیازی نیست همیشه دنیا رو تغییر بدی؛
گاهی فقط کافیه دستان یخزدهات را، با همان آب سرد، گرم کنی…
و همین کافیست برای شروع یک معجزه!
وقتی دستانت در حال یخ زدن است آب سرد احساس گرمی دارد در این هنگام دستانت را گرم کن و نادان از سردی آب رها باش اما هنگامی که دستانی که خون اندر آن خشک شده برد را فراموش نکن اکنون همان آب را روی دستانت بریز احساس سردی دارد سردی متلق اما فراموش نکن هیزمی برای گرم کردنت نبود چشمانت را بستی بر آبی که سرد بود شاید چون چاره ای نداشتی اما اکنون چه؟ آب اکنون سرد است چه میکنی؟ ترکش میکنی؟ اسیب رسان است آری..... میدانم گویی نه اما در آن هنگام که تنت همچو جنازه بود و آتشی برای گرم کردن تنت نوری برای نشان دادن راه آفتابی برای تابیدن به رویت نبود فقد چشمانت را بستی طول میکشید که گرم شوی چون آب سرد بود اگر گذینه دیگری همچو آفتاب و خورشیدی تابان بود آن را انتخاب میکردی اما بستی.... چشمانت را به روی سردی بستی تا گرم شوی مصلحتت را انتخاب کردی حال انتظار داری باور کنم آب سرد را بعد گرمی ات پس نمیزنی؟
وقتی دستانت سرد بود آب احساس گرمی داشت
سعی میکردم دستانت را به ابگرم آغشته کنم تا شاید بتوانی دقایق بیشتری در این دنیاباشی
بی فایده بود تو دیگر رفته بودی
و من تلاشی بیهوده میکردم
خیلی خوشحالم که خوشت اومد! 🥰
ولی کاملاً قابل درکه که حس کنی نمیتونی مثل اون متنها همیشه خوشبین و مثبت باشی.
راستش رو بخوای، هیچکس همیشه خوشبین نیست؛ حتی خود آدمهایی که این حرفا رو میزنن، بعضی روزا کم میارن یا ناامید میشن. خوشبینی یه مهارته که آرومآروم یاد میگیری، اما اجباری هم نیست؛ هر کسی شرایط و دنیای خودش رو داره.
گاهی فقط همین که بتونی بنویسی و حسهاتو بگی، خودش کلی ارزش داره؛
لازم نیست همیشه قوی، شاد یا بیخیال مشکلات باشی.
همین که با وجود همه سختیها هنوز سعی میکنی روشنایی رو پیدا کنی—even if it’s just a little—یعنی خیلی قویتر از اون چیزی هستی که فکر میکنی.
