با دخترم رفته بودیم بیرون ۵ سالشه . چشماشو میبست وراه میرفت. کنار خیابون یه ماشین پارک بود باخنده رفت کنار اون از بغلش ردشد اومدبیرون وقتی اومد بیرون دستشو گذاشتع بود رو سرش و اخماش تو هم بود چند بار ازش پرسیدم چته؟چیشده؟حرف نزده یه اقایی از پله های کنار ماشین اومد بالا دیدم داره میخنده . گفت سرش خورد به اینه 😅
زندگی که کردنی بودنفسمون روگرفت.وای به حال جون که دادنیه....!