سخت بود فقط اعتمادشونو باید جلب کنی من بعد کلی جنگ تصمیم گرفتم با مامانم رفلقت کنم در جریان همه کارام میذاشتمش قایمکی کاری نمیکردم خیالش راحت بود دیگه اوکی شد هرچند که تا مامانم اوکی شد من دوسال بعدش شوهر کردم
بستگی به رفتتر خودت داره به نظرم...خانواده اگه خیالش از بچه راحت باشه تنهایی اون سر دنیا هم میذاره بره...اعتمادشون رو جلب کن و از اعتمادشون هم سو استفاده نکن...تو این دوره زمونه خودت باید مراقب خودت باشی...با دوستای بد نگرد...سیگار و مواد نزن....سمت دوست پسر و این چیزا نرو...دوستای خوب پیدا کن و با خانواده ات آشناشون کن تا خیالشون راحت بشه که دوختر عتقلی دارن که از پس خودش بر میاد
تمام اتفاقات و حوادث که برشما وارد می شود خیر است... خداوند صلاح بندگانشان را بهتر از خودشان میداند،و هیچ اشتباهی در آفرینش خداوند روی نداده است...پس بیهوده از بخت و اقبال خود شکایت نکرده و ناراضی نباش.
بستگی به رفتتر خودت داره به نظرم...خانواده اگه خیالش از بچه راحت باشه تنهایی اون سر دنیا هم میذاره ب ...
غلط های املایی رو خودت متوجه شو...حوصله ی ویرایش ندارم
تمام اتفاقات و حوادث که برشما وارد می شود خیر است... خداوند صلاح بندگانشان را بهتر از خودشان میداند،و هیچ اشتباهی در آفرینش خداوند روی نداده است...پس بیهوده از بخت و اقبال خود شکایت نکرده و ناراضی نباش.