2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

فکر کنم اولین و آخرین باریه تعریفش میکنم 

یه بار خواب بودم لعد خانواده ام داشتن مبرفتن بیرون و اتاق من جوریه که اونطرف خونست و متصل به خونه نیستم بعد خانواده ام رفته بودن من نفهمیده بودم دیدم یکی داره میزنه به در اتاقم چشمام نیمه باز گفتم چی؟ یه صدای مردونه مثل صدای داداشم بود گفت بیا بیرون بابا کارت داره همینجور تو خواب و بیداری بلند شدم که برم دست گرفتم به در اتاق یهو نگام افتاد به در خونمون که هیچ کفشی جلوش نبود و مطمئن بودم اون صدارو شنیدم مطمئنه مطمئنم بعد برقا خونه هم خاموش بود زنگ زدم بابام گفتم بابا شما منو صدا زدین؟گفت ما اصلا خونه نیستیم و دیگه همین منتظر موندم تا بیان منم بیرون نرفتم

تویی که این امضارو میخونی مرسی بابت وجودت تو این دنیا و زیباتر کردنش❤️

زندگی من همش ترسناکه

بیا ای دل بگوییم از بهاران🌱بهاران موسم گل فصل باران🌱فراگیرد جهان را شور و غوغا🌱تو گویی باده میجوشد ز مینا🌱بغرد ناگهان ابرسیاهی🌱ببارد بر بساط مرغ و ماهی🌱روانتر آبها درجویباران🌱دوان تر بادها در کوهساران🌱بهاران شاهکار روزگار است🌱کجا مثل بهاران شاهکار است🌱

بارون می‌بارید من کلید از میز برداشم  نگا تو تو آینه ب خودم افتاده ک یهو ی زن چادری دیدم گفتم ن احساس کردم  ک دوباره سریع نگا کردم دیدم هس برگشت پشت کسی نبود. خانواده ام رفته بود شهرستان اطراف از ترس ۲ ساعت رفتم حیاط ی کوشه نشستم سالها وقتی تنها میشدم جرعت نگا کردم ب اینه نداشم

نمیدونم یه سال یا ۱۰ ساله یاشاید ۶۰ سال یا... دیگ اثری از من نیس. من همراه با همه درد ها رنج ها عذاب ها  حسرت ها آرزو ها  و کمی خوشی خاک شدم اثری از من نیس همه فراموشم کردن منی ک ناخواسته دنیا اومدم ب اجبار زندگی کردم و در انتظار مرگ نشستم ی جایی دیگ زورم ب زندگی نرسید تسلیم شدم دیدم ۳۰ سالم شد غمگین تر از این

فکر کنم اولین و آخرین باریه تعریفش میکنم یه بار خواب بودم لعد خانواده ام داشتن مبرفتن بیرون و اتاق م ...

منم یکبار تو اتاقم خوابیده بودم در هم قفل بود، بعد یه صدای خیلی واضح دم گوشم گفت (یکی پشت دره) نشتم لامپ روشن کردم گفتم این چه صدایی بود دیگه ساعت دیدم پنج صبح بود، بعد گرفتم خوابیدم صبح همسایمون آمده بود جلوی در به مادرم گفته بود ساعت پنج صبح یکی پریده بود تو حیات شما

کوچیک بودم با مامانم تراس خونه مون بودیم.رو پنجه پام راه می رفتم یهو حس کردم یه چیز نرمی به اندازه پاشنه پام تا زمین زیرپام هست یه کوچولو بیشتر فشار دادم تا مطمئن بشم واقعا هست و نرم بود بعد چند ثانیه دیگه حسش نکردم هرچی نگاه کردم این طرف و اون طرف پیداش نکردم.تراس هم کوچیک بود و تمیز در تراس هم بسته بود

منم یکبار تو اتاقم خوابیده بودم در هم قفل بود، بعد یه صدای خیلی واضح دم گوشم گفت (یکی پشت دره) نشتم ...

واییی🫠🫠 ولی جنا خوبی بودن از شما😂

تویی که این امضارو میخونی مرسی بابت وجودت تو این دنیا و زیباتر کردنش❤️

چند وقت هم حموم میرفتم معمولا وقتایی میرفتم که مسی خونه نبود همش کسی محکمممم میزد به در حمام بیا بیرون بیا بیرون دیگه حرز امام جواد گرفتم و مهره‌ی چشم از اون موقع ندیدم دیگع

تویی که این امضارو میخونی مرسی بابت وجودت تو این دنیا و زیباتر کردنش❤️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

😋😋😋

naziiiiiiiiiiiii6971 | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792