😂😂😂😂😂
بخدا تمامش رو با پوست و استخوان درک کردم .
اینهمه اسباب بازیهای مختلف نبود. با گریه و التماس یه عروسک خریدن برام. اونم از یه مسیر دور چون مغازه اسباب بازی کم بود.
بعد اون عروسک همیشه تو کاور بالای طاقچه بود. انگار دکور خونه بود .
جالبه خودمونم راضی بودیم. هر روز میرفتم به عروسک نگاه میکردم و تو دلم میگفتم مال منه .
آخرشم تو اسباب کشی مادرم داد به دختر همسایه 😭😭😭