اومد خواستگاری داداشام مخالفت کردن همه چی تموم شد.بهم گفت توروخدا بعد من ازدواج کن . زرنگ باش تا سنت بالا نرفته ازدواج کن.ناراحتم ک چطور انقدر راحت بهم گفت ازدواج کن
ببین خدا شاهده به جون بچم منم مثل تو با یه پسر دوست بودم هفت سال هر جا بگی با هم رفتیم ، شب و روزمون ...
دلم آروم شد.شما اولین نفری هستی که میشنوم ۷سال مث من عاشق بودی و نشد.تا حالا همه ۲سال ۴سال بودن هیشکی ۷سال نبود همش گفتم چه خفتی رو تحمل کردم .خداروشکر ک خوشبختی عزیزم
پاشو جمع کن غصه خوردن یه دوش بگیر بگو من کسی رو از دست دادم که عاشقم نبود اما اون کسی رو از دست داد که عاشقش بود و هفت سال منتظرش بود و باعث پیشرفتش شد اون ضرر کرده نه تو
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوست پسر منم خیلی دهن بین مادرش بود اختیاری از خودش نداشت .تکون میخورد باید مامانش خبر دار میشد بخدا الان روزی هزار مرتبه میگم خدایا شکرت او ن ازدواج جور نشد
عزیزم الان شوهره من یه مرده دهن بینه با من خوب میشه قربون صدقم میره وقتی میره خونه مامانش برمیگرده حتی نگاهمم نمیکنه منم میگم خدا مگه من چیکار کردم ؟دیوونه میشم بعدا میفهمم مادرش گفته چرا زنت نیومده آشپزخونه مارو مرتب کنه یا چرا کفش خریده و...... حالا خوبه پولشم خودم میدم.بخدا جونم به لبم اومده.۹ ماهه تو خونه غذا نمیخوره تازه فهمیدم چون مادرش گفته نکنه زنت چیزخورت کنه و از ما سرد بشی تا این حد.منم همش تنهام.
ناراحت نشو, این روزا میگذره, یک سال بگذره تو میگی خدایا شکرت و اون پسره میگه خدایا ببین چقد احمق بودم از دست دادمش. اینو مطمئن باش شاید ازدواج کنه, ولی یه روز پشیمون میشه.