حس میکنم خانواده شوهرم بیخیال ترین خانواده دنیا هستن ، پدر شوهرم اصلا انگار بچشو از پرورشگاه آورده ، اصلا چندسال که ما رو نادیده گرفت بعدم گفتن ما از اون خانواده ها نیستیم به سختی بیفتیم مثل فلانی ، شما خودتون باید شرایط ازدواجتون جور کنید ، این وسط هزار تا وعده وعید و قول الکی و ول داد ، امشب گفته ما خودمون کلی مشکلات دیگه داریم و شماها اولویت ما نیستید توی مشکلات ، من الان چندساله عقد و بلاتکلیف خونه بابام نشستم ، نمیدونم چرا وجدانشون بیدار نمیشه ، دلم میخواد خودکشی کنم از دست همشون راحت بشم