آیلین جون امیدوارم همیشه سلامت باشی.
درباره ملکا جان، به نظرم اینکه بدون تو بیرون نمیره یه کم عجیبه. شاید چون از اول باباش نبرده اینجوری شده. ولی عصبانیت رو آدم تا از نزدیک نبینه نمیتونه مقایسه کنه و خوب متوجه بشه که چجوریه. امیرحسن بعضی وقتا شروع میکنه نق و بهانه و عصبی شدن الکی. مثلا همین الان برای آقا مرغ و پلو آماده کردم، اومده میگه مرغش درستهست؟ گفتم نه ریز کردم. شروع کرد به بغض و گریه و نق که درسته کن درسته کن! هرچی بگم از اول برات پلو با مرغ درسته میریزم دیگه ساکت نمیشه. آخر همسرجان با حرفها و لحن گول زننده به دادم رسید. اومد گفت مرغ درسته دلت رو درد میاره! بعد هم قصه گفت تا یادش رفت.
ولی اگه ادامه پیدا کنه گریه میکنه، منو میزنه، اسباب بازی پرت میکنه، آخر هم خودشو میزنه. کلا کافیه یه هول خییییلی کوچولو بدمش که شروع کنه خودشو زدن! میگه منو بزن، محکم بزن، منو بزن 😧😧😧
و خودش محکم میزنه تو سر خودش 🤯 نمیدونم این دیگه چه صیغهایه. ولی اینجور مواقع حالتش بیشتر بیچارگیه تا عصبانیت