🌙 خواب وحشتناکی که دیدم! 😔
دو خواب که داخل هم بودن، واقعاً ترسناک بود. خواب دیدم خوابم و برادرم پیشم بود. یهو دیونه شد و شروع کرد به خفه کردنم! 😱 اول از خودم دفاع کردم، اما بعد گفتم به جهنم، خفه کن! ولی جدی جدی داشت خفهام میکرد و نفسم به صدمی وصل بود.
یهو مامان اومد و بیدارم کرد. وقتی بلند شدم، گفتم: "مامان، تو بیدارم کردی؟" 😳 مامانم هم تو خوابم در حال سرخ کردن سیبزمینی بود. یه صحنه دیدم که یه خانم و آقایی داشتن تو ماشین میومدن و زنگ زدن تا مامان در رو باز کنه. مامانم گفت: "این سیبها رو سرخ دارم میکنم نذر تو، انشاءالله بتونی ازدواج کنی." 💖
احساس میکردم که اون خانم و آقا برای من اومده بودن. الان هم به خاطر اینکه تو خواب وحشت کرده بودم، پاهام جون ندارن! 😩