امشب دیگه خیلی دلم گرفته ،ممنون میشم کمکم کنین راهنماییم کنید،خسته شدم دیگه ،بایام همش داره کار می‌کنه باز کم میاریم ،همش قسط و قرض،ناشکریدنمیکنم اما دیگه بسمه بابام چند شیفت کار می‌کنه بازم کم میاریم وضع مالیمون خوب بود عموم سربابامو کلاه گذاشت و زندگیمون رو فروختیم الان ک چند سالی میگذره نتونستم مثل سابق بشیم بابام روز به روز پیر تر میشه الآنم مشکلات دیسک کمر و زانو درد آورده ،باباو عموم رو بخشیده اما زندگی ماهم بوده من نمیبخشم ،عموم تو رومون نگاه می‌کنه طلب داره چرا تحویلش نمی‌گیرم ،زنش حتی به من سلام نمی‌ده جاها برعکس شده انگار
امشب خیلی گریه کردم خدا دیگه نگام نمیکنه ده دوستم ندارن که کاری برام نمیکنه،فردا مهمون داریم اول ماه پولمون تموم شد خرج مهمون بره تو شکمشون،ختی بابام ب مامانم گفت پول قسط نداریم بدیم
