چرا تو جامعه ی ما دخترا همیشه باید احساساتشونو خفه کنن چرا نباید وقتی که احساس نیاز به جنس مخالف میکنن چاره ای نداشته باشن ...برای منکه یه دختر خوشگل با خانواده با وضعیت مالی و فرهنگی خوب چیزی تو زندگیم کم ندارم بجز یه همدم که بهش عشق بورزم اون بهم عشق بورزه چقدر نامزدارو تو خیابون ببینم که پیش هم راه میرن و غبطه بخورم نگین سنت کمه چون الان اوج جوونینه و شور وشوق و احساس نیاز به جنس مخالف یه همدم یا همسر دارم 3-4 سال دیگه بذای من یکب ی دیره.....چرا باید بشینم پیش نامزد عشقم اون بهم عکس لباس عروس نشون بده بگه ببین چ قشنگه
یه خواستگار داشتم همکار بابام بود چندوقت پیش قرارشد بریم بیرون حرف بزنیم اومددنبالم رفتم سوارماشین بشم درو از تو برام باز کرد رفتیم یه جای تفریحی تو شهرمونو دور زدیم رفتیم کافه خیلی ازم خوشش اومده بود ولی بناه دلایلی نشد شاید این چیزایی که تعریف کنم برای شماها که متاهلین پیش پاافتاده باه ولی برای من که حتی تا این سن یه دوست پسرم نداشتم برای اینکه سالم زندگی کنم خیییلی جذاب بود و اهمیت دادن یه پسربهم منو تا رو ابرا برد کنار یه پسرنشستن تو ماشین اونقدر حالمو خوب کرد که چندوقته که ازش میگذره هنوز انگار انرژی دارم......هیییییییییی خیلی دلم گرفته...ازونروزی فهمیدم چقدر زندگی بدون عشق پوچه و پوچ زندگی کردم
میدونم الان میگید جوونی برو حال کن بابا اقابالاسر میخوای چیکار ولی آدم گاهی وقتا از همجنس خودش خسته میشه دلش میخواد واقعا یکیو داشته باشه که نازشو بکشه
یا میگید ایشالا یه پسرخوب گیرت بیاد زودتر
ولی نمیدونم چرا هیچی حالمو خوب نمیکنه جز یه عشششششششق