امروز صبح رسیدیم خونه مادرشوهر
15 ساعت راه بود
تا رسیدم رفتم وسایلامو تو اتاقم چیدم تا تموم شد مادرشوهر گفت بیا ناهار بزار
رفتم گذاشتم تا یکم بعد ناهار استراحت نکردم گفت بیا پدرشوهرت افطاره یه چی بزار براش
خستم ازشون
60 خورده ای سالشه
خونه مامانم فردا میرم فقط چهار روز میمونم
چون بیشتر نمیزاره شوهرم