2777
2789
عنوان

خواستگار

546 بازدید | 14 پست

سلام دوستان خواستگارم تحصیل کردست مهندسی خونده خونه بالاشهر داره اما کارش ویزیتوره.داداشام میگن نه بخاطر کارش.اما راستش الان چند ساله که هم و میخوایم.داداش کوچیکم اصلا دادوبیداد میکنه.هم سن خواستگارمه ۳۱سالشه.دوس نداره من ازدواج کنم فعلا.منم راستش ۲۵ سالمه همه دوستام ازدواج کردن.بخاطر اینکه مادرم تنها نمونه چون پدرم فوت شدن،میگه من فعلا ازدواج نکنم.چیکار کنم راضی بشه.آخه خیلی دوسش دارم خواستگارم و.از طرفی چون خودش شرایط ازدواج نداره حس میکنم حسودی میکنه و میترسه جا بمونه از بقیه.میگ ویزیتوری چیه فردا بیکار میشه میفته سرمون.درصورتی که الان چند ساله ک خواستگارم ویزیتوری میکنه . داداش من حق داره بخاطر شغل خواستگارم مانع ازدواج من بشه؟ من دوس دارم خودم واس زندگی خودم تصمیم بگیرم.کسی بوده مثل من بوده؟

نه عزيزم حق نداره ولي بهتره با زبون خوش ارومش كني و با تندي يا لحبازي اينكارو نكني،درنهايت احترام قاطع باش كم پيش مياد همچي كنار هم جور باشه هم شرايط طرف و هم مورد پسند بودن و علاقه!همينكه ايشون تن به كار داده يعني اين شغل رو هم نداسته باشه ميره سراغ كار ديگه و جوهر كار كرده داره،مهم نون حلاله و يك سطح از درامد كه بشه زندگي و هزينه ها و نيازها رو پاسخ داد و توش نموند.

براي سلامتي پدر و مادرم صلوات مي فرستي؟

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

اینکه خونه داره خیلی عالیه مسکن یه معظله من برعکسشم کارمندم اما توان خرید خونه ندارم و بخاطر همین میلی به ازدواج ندارم رهن نشینی عذاب اوره ببخشید که پر رویی کردم من مرد هستم علت حضورم اینه که بیشتر بفهمم تو فکر خانم ها چی میگذره شرمنده هستم مراحمتون نمیشم

گوش نکن به حرف داداشت!!! بعدا میخوای همه ی خواستگاراتو با این مقایسه کنی و خودتم وسواس میگیری. اگه تو ازدواج کنی اونم به خودش میاد و زودتر برای مستقل شدن تصمیم میگیره

 « هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه »

منم بابام فوت شده بود. داداشام خودشون سریع ازدواج کردن. نوبت من که شد هر خواسگاری میومد الکی ادا در میاوردن. در نهایت 30 سالگی ازدواج کردم. البته خانواده شوهرم 1 سال بود که میومدن خواسگاری. خیلی خیلی اصرار کردن. به کمک خواهرم بالاخره ازدواج کردم.


ولی همیشه ناراحتم که خیلی خیلی دیر ازدواج کردم

مراقبت از مامانت صد در صد وظیفته ولی این که آیندت بسوزه به خاطر تنهایی مامانت اشتباه محضه.مامان شما همیشه تنهاست یعنی شما باید تا اخر عمرت ازدواج نکنی چون مادرت تنهاست؟دختر تا یه سنی خواستگار داره وقتی شد 40 سالت حتی بهترین خواستگار هم برا شما خوشبختی نمیاره چون از شوق و ذوق افتادی.اگه پسر خوب و خانواده داریه و تا حدودی از لحظ مالی تامینه شوهر کن خدای مامانت هم بررگه

خدایا ممنونم 

استارتر معلومه که اگه واقعا پسر خوبیه بهتره ازدواج کنی چون اگه نکنی همشون ازدواج میکنن و شما تا آخر عمرت باید توخونه پیش مامانت بمونی و داداشات هم مثل مهمون با خانوادشون میانو میرن شما هم باید جلوشون بذاریو برداری. به فکر زندگیه خودت باش فقط

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز