نمیدونم چمه از خودم از دنیا چی میخوام نمیدونم برا چی زندگی میکنیم ما آدما، من پسرم تازه از ۱۵ سالگی خارج شدم لطفا نگین اینجا سایت بارداریه و فلان امیدوارم یه آدم که گوش میده به حرفام پیدا بشه و کمکم کنه و از این وضعیت نجاتم بده، من تک فرزندم پدرمم افسرده هست دارو مصرف میکنه مامانم دائم سرکاره حتی بابامم شاغله ولی بنابه دلایلی امسال نمیره سرکارش!!! مامانم یه آدمیه که تو زندگیش خیلی سخت کشیده از بچگی پدر نداشته و........ . تازه خالمم افسردس یه اختلال داره! من از کلاس هفتم یادمه خیلی با مامانم بحث میکردم یعنی توی سن ۱۳ سالگیم همش بحث الکی حتی شده گریه هم میکردم!! تا این حد هر روز بحث اعتراض میکردم به مامان بابام درسته مامان بابامم مشکلاتی داشتن ولی خودمم حس میکنم خیلی عجیبم نمیدونم شاید بهم تلقین شده نمیدونم..... از هفتم خیلی بحث میکردیم بعد درست شد توی هشتم یه اضطراب اجتماعی الکی گرفتم توی مدرسه و تموم شد اضطراب الکی داشتم تا نهم کمتر شد بعد وسواس و شکاکی هم تا حدودی اضاف شد!!! اونم کمتر شد تا الان که اومدم دهم درسام جدید ترشده و افت تحصیلی هم بهش اضافه شده همش با مامانم بحث میکنم الکی بی دلیل مامان بیچارمو تا مرز سکته میبرم خاک تو سرم درسته مشکلاتی دارن ولی خودمم خیلی آروم نیستم! حالا ۲ ماهه بیشتر شبا بحث الکی داریم با مامانم با خودم درگیرم چندین وقته میخوام خود**ایی رو ترک کنم نمیشه بعد دوباره یه حس عذاب وجدان شدید میگیرم دوباره میرم سراغش تا بحثی میشه اعصابم خورد میشه........ بعضی وقتا شبا همینجور گوشی نگاه میکنم خوابم بهم میریزه مدتیه با مشاوره هم زنگ زدم چیزی نگفتن فقط میگن برو حضوری همین رایگانا کمکم کنین اصلا حوصله نوشتنم ندارم چیکار کنم میخوام خودمو عوض کنم
حالا این تجربه ها طبیعیه؟ مال نوجوونیه؟ هی خودمو قانع میکنم
نمی دانم اطلاعی ندارم ولی حتما با مادرتان تماس خواهم گرفت
بله عزیزم سن بلوغته عادیه فقط سعی کن با آرامش ازش عبور کنی هیجانی تصمیم نگیر موفق باشی پسرم
سلام پسرخوب...من نوشتت رو خوندم ..اول بگم چقدرخوب نوشتی ..احساست رو بیان کردی ....عجیبه واقعا پسر تو این سن اینقدر با حوصله و خوب بتونه درمورد خودش بنویسه..عالی
دوما اینایی که گفتی تو این سن خیلی طبیعیه
مشکلات با خانواده و تفاهم نداشتن
مامان باباها یه جور دیگه ای شما و محیط و جامعه و آینده رو میبینن...اونم با مشکلات الان که اکثرا باهاش درگیرن
مامانم میگه باید ببرمت دکتر فلانی فردا نرو مدرسه!! خیلی از حرفاش بهم میریزم منو میکوبونه با حرفای کثیفش!!!!! داشتم تا چند روز پیش بهش میگفتم پسرخواهرت همه خرجی براش میکنن میگه اون خواهر من فلانه بهمانه نمیفهمه حساب کتاب سرش نمیشه!!!! گفتم تو پول زیاد نمیدی!(حالا پول میده ها) ولی قبلا خیلی کم خرج میکرد میگه پسر خواهرم عوضش شبیه باباشه همه کاری برا مامانش میکنه اگه پول زیاد برمیداره یعنی من...!!!!! باباش به رحمت خدا رفت چند مدت پیش متاسفانه واقعا هممون تو شوکیم! ولی منم همینطور بحثامو دارم چون خالمو که یه شهر دیگه هست ندیده بودیم مدت زیادی
خب معلومه دیگه یه عمره داری باادمای منفی سر و کله میزنی بعد میخوای روحیتم عالی باشه . سریعا حذف بشن و برو توی محیط های شاد .
آخه توب مدرسه هم خیلی با کسی گرم نمیگیرم دوستی ندارم تو مدرسه هم متفاوتم
خیلی به رفتارهای مادر و پدر ریز نشو...ازشون ایراد نگیر تا این دوران بگذره
یه دوست خوب و صمیمی که از خانواده یخوبی باشه مورد تایید خانوادت باشن و هدف داشته باشه باهاش معاشرت کن
با هم بیرون برین در حد متعادل و در چارچوب درست
و از همه مهم تر بهت توصیه میکنم یه حرفه که فکرمیکنی بهش علاقه داری انجامش بده
با عتماد به نفس باش
کلاس زبان و موسیقی یا ورزش برو
هرکدوم که علاقه باشه بدون علاقه اصلا نمیشه
در کل زیادتو خونه نباش
درست هم در حد تواناییت بخون
انرژی و وقت اضافه داری بحث میکنی؟؟؟؟ چی بدست اوردی اینهمه بحث کردی تاالان جز اینکه اعصابت داغون شد ؟؟؟ سریعا خودتو مشغول کن به یه هدف بزرگ که انقدر صبح تا شب درگیر هدفت بشی وقت واسه سرخاروندن نداشته باشی چه برسه بحث . بحث واسه ادمای بیکاره که ارزش قائل نیستن واسه وقتشون . برای انرژی و زمان و عمرت ارزش قائل باش
