از شنبه امتحان دارم.تو مشکل روحیه بدی هستم.
امروزم مهمون داشتیم.
یه دوساعت درس خوندم
دیدم مامانم دست تنهاس.ولش کردم.رفتم کمک مامانم.
دیگه کل خونه رو تمیز کردیم.
نیم ساعت موندخ به مهمون اومدن.خواهرم از صبح نیومدخ از اتاقش بیرون.
اومده پایین.توقع داشتخ خوب رفتار کنیم باهاش.
والا دیگه جونی برام نمونده.
اون شروع کرده به سفره چیدن.
دیگه خواهرم اسمش زحمت کش شده😏
همیشه هم همینجوری بوده.یه کاری کنه صدبار میگه.یا اگه یه بار یه کاری نکنی هی بهت میگه بی مسئولیت.
از اونطرفم جلو هرکسی بهم میگه پوست صورت گوهرشاد سبزس قشنگه. ولی خودشو هی میگه من سرخ و سفیدم.
صورتیکه من سفیدم.از اونم روشن ترم.
خستم کرده.تازه بزرگترم هست.4سال